فیک:"بزار نجاتت بدم"۱۷
《×این علامت برای اشخاص نامشخص یا سیاهی لشکر استفاده میشه》
آقای کیم:خب دیگه من از حضورتون مرخص میشم...نامجون گفت که باید باهم صحبت کنی...نامجون؟
نامجون:بله؟
آقای کیم:بدش
نامجون:چیو پدر جان!
آقای کیم:کلید خونه رو تخم جن !
نامجون:اوه بله بله...بفرمایید
همه به احترام آقای کیم خم شدن و آقای کیم در حالی که زیر چشمی تهیونگ رو نگاه میکرد و برنامهی عروسی اون و ا.ت رو میریخت از از اتاق خارج شد
تهیونگ دوباره روبه بقیه خم شد:
بنده برنامه ریز گروه هستم
یونگی:گروه؟
جونگ کوک به تهیونگ سلقمهای زد و تهیونگ خم شد
تهیونگ:اهم اهم...ببخشید ! منظورم این بود که برنامه ریز آقای جئون هستم...یکم آروم تر قربان...
جونگ کوک رو صندلی نشست و یونگی چون یک صندلی بیشتر موجود نبود خودشو پیش ا.ت رو تخت جا داد:
یکم برو اونور ا.ت
ا.ت:هوی بچه پرور چیکار میکنی !
یونگی:هیششش گوش کن ببین آقای کیم چی میگه !
جونگ کوک چش غرهای به یونگی رفت و دهنشو از حسادت کج کرد :
شروع کن تهیونگ
تهیونگ:چشم آقا
تهیونگ از توی چمدون رمز دارش یه پروژکتور و یه پرده در آورد
خیلی سریع همه رو سر هم کرد و شروع کرد به توضیح دادن:
خب...تغریبا از یکماه پیش سو قصد به خانم کیم و آقای مین شروع میشه که اولیش آتش سوزیای بوده که توی دانشگاه مین اتفاق افتاده و ازونجایی که هیچ مشکلی توی سیمکشی و سیستم های ساختمان نبوده اینکه اتفاقی بوده باشه خیلی بعیده!
ا.ت: ازون عجیب تر اینه که نقشهی گیر افتادن منو یونگی توی توالت رو هوسوک کشید ولی بیگناه بود... یعنی کس دیگه هم ازین موضوع خبر داشته...؟
.
.
.
رییس:لعنت بهت دخترهی بی مصرف! فکر میکنی میتونی از دستم قصر در بری؟
×:ب...ببخشید قربان...من تمام تلاشمو کردم !
رییس:گفتم که اون دختره رو ازونجا بکش بیرون بعد کارشو تموم کن ! چرا عجله کردی؟
×:متاسفم...
رییس:متاسف بودنتو میخوام چیکار وقتی اون دختره هنوزم داره نفس میکشه؟ این ازین گندی که زدی...اینم از گند قبلیت که نزدیک بود یونگی رو هم به کشتن بدی !
×منکه نمیدونستم یونگی اونجاست قربان...فقط دیدمکه ا.ت داخل رفت... من عاشق یونگیم !چطور میتونم بکشم؟
رییس:به موقعش به عشقت میرسی...فقط یکم دیگه صبر کن و طبق برنامه پیش برو...
.
.
.
계속
آقای کیم:خب دیگه من از حضورتون مرخص میشم...نامجون گفت که باید باهم صحبت کنی...نامجون؟
نامجون:بله؟
آقای کیم:بدش
نامجون:چیو پدر جان!
آقای کیم:کلید خونه رو تخم جن !
نامجون:اوه بله بله...بفرمایید
همه به احترام آقای کیم خم شدن و آقای کیم در حالی که زیر چشمی تهیونگ رو نگاه میکرد و برنامهی عروسی اون و ا.ت رو میریخت از از اتاق خارج شد
تهیونگ دوباره روبه بقیه خم شد:
بنده برنامه ریز گروه هستم
یونگی:گروه؟
جونگ کوک به تهیونگ سلقمهای زد و تهیونگ خم شد
تهیونگ:اهم اهم...ببخشید ! منظورم این بود که برنامه ریز آقای جئون هستم...یکم آروم تر قربان...
جونگ کوک رو صندلی نشست و یونگی چون یک صندلی بیشتر موجود نبود خودشو پیش ا.ت رو تخت جا داد:
یکم برو اونور ا.ت
ا.ت:هوی بچه پرور چیکار میکنی !
یونگی:هیششش گوش کن ببین آقای کیم چی میگه !
جونگ کوک چش غرهای به یونگی رفت و دهنشو از حسادت کج کرد :
شروع کن تهیونگ
تهیونگ:چشم آقا
تهیونگ از توی چمدون رمز دارش یه پروژکتور و یه پرده در آورد
خیلی سریع همه رو سر هم کرد و شروع کرد به توضیح دادن:
خب...تغریبا از یکماه پیش سو قصد به خانم کیم و آقای مین شروع میشه که اولیش آتش سوزیای بوده که توی دانشگاه مین اتفاق افتاده و ازونجایی که هیچ مشکلی توی سیمکشی و سیستم های ساختمان نبوده اینکه اتفاقی بوده باشه خیلی بعیده!
ا.ت: ازون عجیب تر اینه که نقشهی گیر افتادن منو یونگی توی توالت رو هوسوک کشید ولی بیگناه بود... یعنی کس دیگه هم ازین موضوع خبر داشته...؟
.
.
.
رییس:لعنت بهت دخترهی بی مصرف! فکر میکنی میتونی از دستم قصر در بری؟
×:ب...ببخشید قربان...من تمام تلاشمو کردم !
رییس:گفتم که اون دختره رو ازونجا بکش بیرون بعد کارشو تموم کن ! چرا عجله کردی؟
×:متاسفم...
رییس:متاسف بودنتو میخوام چیکار وقتی اون دختره هنوزم داره نفس میکشه؟ این ازین گندی که زدی...اینم از گند قبلیت که نزدیک بود یونگی رو هم به کشتن بدی !
×منکه نمیدونستم یونگی اونجاست قربان...فقط دیدمکه ا.ت داخل رفت... من عاشق یونگیم !چطور میتونم بکشم؟
رییس:به موقعش به عشقت میرسی...فقط یکم دیگه صبر کن و طبق برنامه پیش برو...
.
.
.
계속
۴۹.۶k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.