𝑻𝒉𝒆 𝒃𝒐𝒔𝒔 𝒐𝒇 𝒕𝒉𝒆 𝒎𝒂𝒇𝒊𝒂 𝒐𝒘𝒏𝒔 𝒚𝒐𝒖🍷
𝑻𝒉𝒆 𝒃𝒐𝒔𝒔 𝒐𝒇 𝒕𝒉𝒆 𝒎𝒂𝒇𝒊𝒂 𝒐𝒘𝒏𝒔 𝒚𝒐𝒖🍷
رئیس ما؋ـیا صاحبته🍷
𝑷𝒂𝒓𝒕 : ²⁰
پارت : ²⁰
نگاهای سنگینی رو خودم حس کردم وقتی یکم سرمو چرخوندم که ببینم نگاهای کیه که دیدم اون پسره هوانگ این یئوپ با عصبانیت بهم نگا می کنه و با حرص داره غذاشو می خوره
+سر این کارش یه پوزخندی زدم و غذامو خودم که حس کردم داره آتیش می گیره
چند مین بعد...
تایم نهارم تموم شد و من داشتم تو راهرو رد می شدم که برم سر کلاس یهو توسط دستی کشیده شدم تو اتاقی
+در اون حین از ترس چشمامو بستم وقتی بازش کردم دیدم اون پسر کنه بود خواستم حرف بزنم که زود دستشو گذاشت رو دهنم و کبوندم به دیوار تعجب کردم که یهو صورتشو نزدیک صورتم کرد و تو چشمام خیره شد و گفت :
¥الان دستمو بر میدارم ولی جیغ نزنی چون عاقبت خوبی نداره بد گرل ( با صدای سرد و بم )
+همینکه دستشو برداشت جیغ زدم که خواست لبمو ببوسه منم دهنمو بستم و لبامو رو هم گذاشتم و بردم تو دهنم که با حالت کیوتی نگاش کردم
¥وقتی دستمو برداشتم یهو جیغ زد خواستم ببوسمش که اینطوری خفش کنم که با کاری که کرد نتونستم پس خواستم به حرفش بیارم تا فرصت بهتری برام گیر بیفته پس گفتم :
¥آیشش دختر چرا جیغ میزنی کرم داری ؟
+تا دهن وا کردم و خواستم چیزی بگم که دوباره خواست لبمو ببوسه ولی من از اون زرنگ تر بودم پس خیلی سریع سرمو برگردوندم اون طرف تا اینکه حس کردم صورتش داره نزدیک گردنم میشه و نفسای داغ و گرمشو روی گردنم حس می کردم که باز خواستم سرمو برگردوندم که فکمو در همون حالت گرفت و بوسه ی عمیقی روی گردنم کاشت
+ از شدت تعجب چشمام گرد شد پس با این کارش خواستم یه فش بهش بدم که تا خواستم فوشو بهش بدم
+بیش...
¥با این کارم خواست فوش بده که فکشو گرفتم و جلوی صورتم قرار دادم و لبمو نزدیک لبش کردم در حدی که اگه حرف می زدیم لبمون به هم می خورد پس ساکت شد و منم گفتم :
¥بهتره چیزی نگی کوچولو چون به نفعت تموم نمیشه ( با صدای بم و اروم )
در حین حرف زدن لبم زیادی به لبش می خورد باعث می شد که اون لبای شیرین و خوش فرمو که قرار مال خودم شه رو بخوام تست کنم ولی سعی کردم خودمو کنترل کنم و تونستم چون اینطوری می تونستم بهش استرس و اضطراب بدم و بترسونمش
+وقتی داشت حرف می زد لبش به لبم می خورد می ترسیدم که یهو کنترلشو از دست بده ببوستم که ولم کرد منم با تعجب همینجوری نگاش کردم که گفت :
¥نکنه میخوای همینجا بمونی تا من کارمو ادامه بدم ؟ ( جدی )
+با حرفش به خودم اومدم و خیلی سریع از اتاق خارج شدم و رفتم سر کلاس
شرط : بدون شرط
تعداد پارت های فیک : نامشخص
نام نویسنده : ☆♡𝓐𝓻𝓶𝓲𝓽𝓪♡☆
رئیس ما؋ـیا صاحبته🍷
𝑷𝒂𝒓𝒕 : ²⁰
پارت : ²⁰
نگاهای سنگینی رو خودم حس کردم وقتی یکم سرمو چرخوندم که ببینم نگاهای کیه که دیدم اون پسره هوانگ این یئوپ با عصبانیت بهم نگا می کنه و با حرص داره غذاشو می خوره
+سر این کارش یه پوزخندی زدم و غذامو خودم که حس کردم داره آتیش می گیره
چند مین بعد...
تایم نهارم تموم شد و من داشتم تو راهرو رد می شدم که برم سر کلاس یهو توسط دستی کشیده شدم تو اتاقی
+در اون حین از ترس چشمامو بستم وقتی بازش کردم دیدم اون پسر کنه بود خواستم حرف بزنم که زود دستشو گذاشت رو دهنم و کبوندم به دیوار تعجب کردم که یهو صورتشو نزدیک صورتم کرد و تو چشمام خیره شد و گفت :
¥الان دستمو بر میدارم ولی جیغ نزنی چون عاقبت خوبی نداره بد گرل ( با صدای سرد و بم )
+همینکه دستشو برداشت جیغ زدم که خواست لبمو ببوسه منم دهنمو بستم و لبامو رو هم گذاشتم و بردم تو دهنم که با حالت کیوتی نگاش کردم
¥وقتی دستمو برداشتم یهو جیغ زد خواستم ببوسمش که اینطوری خفش کنم که با کاری که کرد نتونستم پس خواستم به حرفش بیارم تا فرصت بهتری برام گیر بیفته پس گفتم :
¥آیشش دختر چرا جیغ میزنی کرم داری ؟
+تا دهن وا کردم و خواستم چیزی بگم که دوباره خواست لبمو ببوسه ولی من از اون زرنگ تر بودم پس خیلی سریع سرمو برگردوندم اون طرف تا اینکه حس کردم صورتش داره نزدیک گردنم میشه و نفسای داغ و گرمشو روی گردنم حس می کردم که باز خواستم سرمو برگردوندم که فکمو در همون حالت گرفت و بوسه ی عمیقی روی گردنم کاشت
+ از شدت تعجب چشمام گرد شد پس با این کارش خواستم یه فش بهش بدم که تا خواستم فوشو بهش بدم
+بیش...
¥با این کارم خواست فوش بده که فکشو گرفتم و جلوی صورتم قرار دادم و لبمو نزدیک لبش کردم در حدی که اگه حرف می زدیم لبمون به هم می خورد پس ساکت شد و منم گفتم :
¥بهتره چیزی نگی کوچولو چون به نفعت تموم نمیشه ( با صدای بم و اروم )
در حین حرف زدن لبم زیادی به لبش می خورد باعث می شد که اون لبای شیرین و خوش فرمو که قرار مال خودم شه رو بخوام تست کنم ولی سعی کردم خودمو کنترل کنم و تونستم چون اینطوری می تونستم بهش استرس و اضطراب بدم و بترسونمش
+وقتی داشت حرف می زد لبش به لبم می خورد می ترسیدم که یهو کنترلشو از دست بده ببوستم که ولم کرد منم با تعجب همینجوری نگاش کردم که گفت :
¥نکنه میخوای همینجا بمونی تا من کارمو ادامه بدم ؟ ( جدی )
+با حرفش به خودم اومدم و خیلی سریع از اتاق خارج شدم و رفتم سر کلاس
شرط : بدون شرط
تعداد پارت های فیک : نامشخص
نام نویسنده : ☆♡𝓐𝓻𝓶𝓲𝓽𝓪♡☆
۱۲.۱k
۰۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.