تصورکن کوکی پارت۵
خدارشکر میکردم که لباسام خیلی بلند و فانتزی نبودن با رسیدن به دم خونه جنگکوک ماشین
رو پارک کردم و به طرف در رفتم اروم در زدم حواسم بود که کسی بیرون نباشه چون نیمه های
شب بود دیگه کسی پیدا نمیشد ولی من بازم احتیاط میکردم با باز شدن در قیافه ی متعجب
جنگکوک رو دیدم
_تو ... تو اینجا چیکار میکنی؟
+فعال بزار بیام تو
سریع کنار رفت و من سریع وارد خونه شدم نفس عمیقی کشیدم
_کسی که ندیدت اومدی اینجا؟
+نه یعنی امیدوارم
نفس عمیقی کشید و انگار که تازه متوجه لباسام شده باشه با تعجب گفت
_تو مگه امشب اجرا نداشتی؟
+چرا ولی بعدش اومدم اینجا
چند دقیقه گذشت که دیدم کم کم لبخند شیطونی روی لبش ظاهر شد ازوم به طرف اومد و
دستشو دور کمرم انداخت
_بخاطر من بدون اینکه لباساتو عوض کنی اومدی؟
از حرفش خجالت کشیدم ولی سرمو به نشونه ی مثبت تکون دادم
سرشو جلو اورد و گردنمو اروم بوسید که احساس کردم چیزی تو دلم تکون خورد
_لباس قشنگیم هست
تازه متوجه شدم که لباسم باز بود و تمام سرشونه و گردنم رو در معرض دید گذاشته بود
سرشو جلو اورد و لبامو حبس لباش کرد و بعد از اینکه ازم جدا شد دستاشو زیر زانو و کمرم
گذاشت و بلندم کرد جیغ کوتاه و ارومی کشیدم و دستامو دور گردنش حلقه کردم
+چیکار میکنی جنگکوک؟
همونطور که به طرف اتاقش میرفت درو باز کرد و انگار که یه شی با ارزش تویه دستاشه اروم رویه
تخت گذاشتتم روم خیمه زد همونطور که با چشمای تیله ایش نگام میکرد اروم زمزمه کرد
_وقتی یه خانوم زیبا نصف شب خونه ی مردی میاد اونا چیکار میکنن؟
با فهمیدن منظورش خجالت کشیدم
دستشو به طرف زیپ لباسم برد و صورتشو نزدیک صورتم اورد
ادامه داره
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
رو پارک کردم و به طرف در رفتم اروم در زدم حواسم بود که کسی بیرون نباشه چون نیمه های
شب بود دیگه کسی پیدا نمیشد ولی من بازم احتیاط میکردم با باز شدن در قیافه ی متعجب
جنگکوک رو دیدم
_تو ... تو اینجا چیکار میکنی؟
+فعال بزار بیام تو
سریع کنار رفت و من سریع وارد خونه شدم نفس عمیقی کشیدم
_کسی که ندیدت اومدی اینجا؟
+نه یعنی امیدوارم
نفس عمیقی کشید و انگار که تازه متوجه لباسام شده باشه با تعجب گفت
_تو مگه امشب اجرا نداشتی؟
+چرا ولی بعدش اومدم اینجا
چند دقیقه گذشت که دیدم کم کم لبخند شیطونی روی لبش ظاهر شد ازوم به طرف اومد و
دستشو دور کمرم انداخت
_بخاطر من بدون اینکه لباساتو عوض کنی اومدی؟
از حرفش خجالت کشیدم ولی سرمو به نشونه ی مثبت تکون دادم
سرشو جلو اورد و گردنمو اروم بوسید که احساس کردم چیزی تو دلم تکون خورد
_لباس قشنگیم هست
تازه متوجه شدم که لباسم باز بود و تمام سرشونه و گردنم رو در معرض دید گذاشته بود
سرشو جلو اورد و لبامو حبس لباش کرد و بعد از اینکه ازم جدا شد دستاشو زیر زانو و کمرم
گذاشت و بلندم کرد جیغ کوتاه و ارومی کشیدم و دستامو دور گردنش حلقه کردم
+چیکار میکنی جنگکوک؟
همونطور که به طرف اتاقش میرفت درو باز کرد و انگار که یه شی با ارزش تویه دستاشه اروم رویه
تخت گذاشتتم روم خیمه زد همونطور که با چشمای تیله ایش نگام میکرد اروم زمزمه کرد
_وقتی یه خانوم زیبا نصف شب خونه ی مردی میاد اونا چیکار میکنن؟
با فهمیدن منظورش خجالت کشیدم
دستشو به طرف زیپ لباسم برد و صورتشو نزدیک صورتم اورد
ادامه داره
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
۲۷.۳k
۱۱ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.