پارت۴ گربه ی سیاه
پارت۴ گربه ی سیاه
بچه ها یادم رفت بگم موهای یوکی بلنده و عکسا کلا تیپ یوکی واسه ی پارتیه
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
از زبون یوکی:
الان باید برم خرید بزار کارت اونی چان رو بردارم چیز خاصی نمیشه ^_^
چیفویو: کجا به سلامتی؟
یوکی: خرید واسه ی پارتی دیگه😑
چیفویو: اها برگشتی واسه پک جی غذا بخر
یوکی: باشه بای
درون مرکز خرید:
عه این لباسه چقدر قشنگه کفشم داره پس همینو می خرم بعدش باید برم ارایشگاه چون اصلا حوصله ندارم خودم موهام رو درست کنم 눈_눈 ಥ‿ಥ
از زبون چیفویو:
کل تومان رو جمع کردم تا یوکی رو واسه ی تولدش سوپرایز کنیم
چند دقیقه بعد:
واقعا بچه ها خیلی کمک کردن تا یوکی رو سوپرایز کنیم مخصوصا دخترا
از زبون نویسنده:
یوکی تو راه برگشت به خونه بود که یه پارک پر از گربه دید
یوکی: حالا یکم با گربه ها بازی کنم چیزی نمیشه
از زبون باجی:
الان چیفویو گفت که برم یوکی رو تعقیب کنم و منم از خدا خواسته قبول کردم چون فکر کنم عاشقش شدم با اینکه فقط دوبار دیدمش
هوم پس علاقه ی خاصی به گربه ها داره ککاااووواایییی
نمیفهمم چرا بهش میگن شیطان
عه داره برمیگرده باید سریع خبر بدم
تلفن: بوق بوق بوق
چیفویو: باجی_سان چیزی شده؟
باجی: چیفویو یوکی داره برمیگرده
چیفویو ممنون باجی_سان
از زبون یوکی؛
وقتی کلیدو انداختم و درو باز کرد که برقا خاموش بود شاید چیفویو رفته بیرون که یهو.....
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
ببخیشد جا نشد و برای پارت بعد لایک ها وکامنت هارو بیشتر از پنج تا بکنید جانه👋🏻
بچه ها یادم رفت بگم موهای یوکی بلنده و عکسا کلا تیپ یوکی واسه ی پارتیه
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
از زبون یوکی:
الان باید برم خرید بزار کارت اونی چان رو بردارم چیز خاصی نمیشه ^_^
چیفویو: کجا به سلامتی؟
یوکی: خرید واسه ی پارتی دیگه😑
چیفویو: اها برگشتی واسه پک جی غذا بخر
یوکی: باشه بای
درون مرکز خرید:
عه این لباسه چقدر قشنگه کفشم داره پس همینو می خرم بعدش باید برم ارایشگاه چون اصلا حوصله ندارم خودم موهام رو درست کنم 눈_눈 ಥ‿ಥ
از زبون چیفویو:
کل تومان رو جمع کردم تا یوکی رو واسه ی تولدش سوپرایز کنیم
چند دقیقه بعد:
واقعا بچه ها خیلی کمک کردن تا یوکی رو سوپرایز کنیم مخصوصا دخترا
از زبون نویسنده:
یوکی تو راه برگشت به خونه بود که یه پارک پر از گربه دید
یوکی: حالا یکم با گربه ها بازی کنم چیزی نمیشه
از زبون باجی:
الان چیفویو گفت که برم یوکی رو تعقیب کنم و منم از خدا خواسته قبول کردم چون فکر کنم عاشقش شدم با اینکه فقط دوبار دیدمش
هوم پس علاقه ی خاصی به گربه ها داره ککاااووواایییی
نمیفهمم چرا بهش میگن شیطان
عه داره برمیگرده باید سریع خبر بدم
تلفن: بوق بوق بوق
چیفویو: باجی_سان چیزی شده؟
باجی: چیفویو یوکی داره برمیگرده
چیفویو ممنون باجی_سان
از زبون یوکی؛
وقتی کلیدو انداختم و درو باز کرد که برقا خاموش بود شاید چیفویو رفته بیرون که یهو.....
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
ببخیشد جا نشد و برای پارت بعد لایک ها وکامنت هارو بیشتر از پنج تا بکنید جانه👋🏻
۴.۰k
۰۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.