٭خونـِ خُوشگِل مَن! -پارت69-
س.ی:بیخیال بیا به راهمون ادامه بدیم:/
(شمعه... نه درواقع چراغ شمعیه، چراغی که شمعه ولی شمع نیست!
بیخیال-_- میخواست بزاره سرجاش که فهمیدم یه چراغ به دیوار متصله و سیمهاش بیرون میان!!
به کمک چراغ دومی فضا روشنتر شده بود و میشد اطراف نزدیک رو دید ولی باز سئویون وقتی جلوتر رفت توی تاریکی محو شد
اما در مدتی کم نور زیادی از انتهای راهرو دیده شد و کمکم همه شمع چراغیا یا چراغ شمعیا از آخر تا اول روشن شدن
منم حسش میکردم! فضا گرم شده بود...
از روی کنجکاوی به جلو قدم برداشتم تا ببینم این منبع نور و گرما چیه
ولی با دیدن فضا خشکم زد!)
س.ی:{باخنده}الان از چشمات ستاره میریزه بیرون!!
من:{باذوق}اینجا خیلی خوشگلههه
میخوام کل روز رو بشینم بهش نگاه کنممم
س.ی:کل هفته رو.. یا نه کل ماهو بشین بهش نگاه کن!
{باخندهکیوت}اصلا از این به بعد هروقت خواستی بیا اینجا بشین و به دکوراسیونش نگاه کن
من:این هم کار توعه؟!
س.ی:هوم... احتمالا
من:منظورت از احتمالا..؟!!
س.ی:فقط سلیقه خودم نبود
یوجین و میرا یعنی کسایی که به جز من و سانچز از وجود اینجا خبر دارن هم توی چیدمانش نقش داشتن!!
(دست از نگاه کردن قسمتی از اتاق متوسطی که تم تاریخی داشت و شومینه کنار دیوار فضا رو روشن و گرم کرده بود برداشتم و به قفسههای کتاب و کتابخونه توی دیوار در اون قسمت اتاق توجه کردم
اینجا تقربیا یه اتاق کامل برای افراد به شدت اهل مطالعه بود
نزدیک کتابخونهای که کل یه دیوار رو گرفته بود میز و صندلی و مبل و جلوی شومینه یه مبل دیگه بود)
س.ی:اوکی برگردیم به موضوع اصلی
(آباژر نارنجی کنار میز رو روشن کرد و صندلیها رو کنار هم قرار داد
رو یکی نشست و با اشاره بهم گفت بغلش بشینم)
س.ی:از جهتی که میخوام باهات روراست باشم...
-اسلاید² کوگونووک (کریستوفر بنگچان خوانندهکیپاپ
(شمعه... نه درواقع چراغ شمعیه، چراغی که شمعه ولی شمع نیست!
بیخیال-_- میخواست بزاره سرجاش که فهمیدم یه چراغ به دیوار متصله و سیمهاش بیرون میان!!
به کمک چراغ دومی فضا روشنتر شده بود و میشد اطراف نزدیک رو دید ولی باز سئویون وقتی جلوتر رفت توی تاریکی محو شد
اما در مدتی کم نور زیادی از انتهای راهرو دیده شد و کمکم همه شمع چراغیا یا چراغ شمعیا از آخر تا اول روشن شدن
منم حسش میکردم! فضا گرم شده بود...
از روی کنجکاوی به جلو قدم برداشتم تا ببینم این منبع نور و گرما چیه
ولی با دیدن فضا خشکم زد!)
س.ی:{باخنده}الان از چشمات ستاره میریزه بیرون!!
من:{باذوق}اینجا خیلی خوشگلههه
میخوام کل روز رو بشینم بهش نگاه کنممم
س.ی:کل هفته رو.. یا نه کل ماهو بشین بهش نگاه کن!
{باخندهکیوت}اصلا از این به بعد هروقت خواستی بیا اینجا بشین و به دکوراسیونش نگاه کن
من:این هم کار توعه؟!
س.ی:هوم... احتمالا
من:منظورت از احتمالا..؟!!
س.ی:فقط سلیقه خودم نبود
یوجین و میرا یعنی کسایی که به جز من و سانچز از وجود اینجا خبر دارن هم توی چیدمانش نقش داشتن!!
(دست از نگاه کردن قسمتی از اتاق متوسطی که تم تاریخی داشت و شومینه کنار دیوار فضا رو روشن و گرم کرده بود برداشتم و به قفسههای کتاب و کتابخونه توی دیوار در اون قسمت اتاق توجه کردم
اینجا تقربیا یه اتاق کامل برای افراد به شدت اهل مطالعه بود
نزدیک کتابخونهای که کل یه دیوار رو گرفته بود میز و صندلی و مبل و جلوی شومینه یه مبل دیگه بود)
س.ی:اوکی برگردیم به موضوع اصلی
(آباژر نارنجی کنار میز رو روشن کرد و صندلیها رو کنار هم قرار داد
رو یکی نشست و با اشاره بهم گفت بغلش بشینم)
س.ی:از جهتی که میخوام باهات روراست باشم...
-اسلاید² کوگونووک (کریستوفر بنگچان خوانندهکیپاپ
۱.۸k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.