فیک سایه سیاه (F2) پارت ⁵³
دایانا ؛ منو کارن باهم رفتیم سمت یه میز که
کارن : بیا بریم با یکی از دوستای بچگیم اشنات کنم
کارن : سلام جیمین
جیمین :سلام کارن (همو بغل کردن)
کارن: دلم برات تنگ شده بود پسر اخرین باری که همو دیدم خیلی بچه بودیم
جیمین : درسته
دایانا ؛ با چیزی که دیدم سر جام خشک شده باورم نمیشد اون جیمین بود بغض کرده بودم اما باید خودمو کنترل میکردم چطور ممکنه
کارن : معرفی میکنم دوست قدیمیم پارک جیمین
دایانا : میشناسیم همدیگرو
جیمین : درسته ، از دیدنتون خوشحالم خانم جکسون
کارن : چی ؟ واقعا ؟ چطور همو میشناسید ؟
جیمین : ماجراش طولانیه ولی قبلا با هم همکاری داشتیم
دایانا : درسته
دایانا ؛ حالم خوب نبود نمیتونستم باور کنم ، سریعا اون جارو ترک کردم رفتم بیرون
جیمین ؛ وقتی دیدم داره میره رفتم دنبالش دیدم توی حیاط نشسته و داره سیگار میکشه و گریه میکنه رفتم پیشش سیگارو از دستش گرفتمو انداختم
دایانا ؛ رفتم توی حیاط سیگارمو روشن کردم و گریه میکردم یهو یه نفر سیگارمو گرفت برگشتم طرفش که یهو جیمینو دیدم برای یه مدت طولانی به زل زده بودیم
جیمین ؛ نتونستم تحمل کنم رفتم جلو محکم بغلش کردم
دایانا ؛ اومد جلو محکم بغلم کرد شوکه بودم فقط گریه میکردم قلبم برای لحظه ای وایستاده بود نمیتونستم کاری کنم حال خوبی نداشتم
جیمین : چطور تونستی اینکارو بکنی ؟ چطور تونستی تنهام بزاری ؟ اصلا فکر کردی بدون تو چی سرم میاد
دایانا : جیمین .... من مجبور بودم اگه اینکارو نمیکردم اون عوضی تک تک شمارو ازم میگرفت
جیمین : اشتباه کردی دایانا ، میدونی بعد از رفتنت چی به سرم اومد میدونی
دایانا :......متاسفم
جیمین : دیگه نمیزارم ازم دور بشی دیگه نمیزارم جایی بری
دایانا : متاسفم جیمین ولی من نمیتونم باهات بیام
جیمین: چی ؟ چرا نمیتونی ؟
دایانا : نمیتونم فقط همین ،نپرس چرا
دایانا ؛ از بغلش اومدم بیرون و رفتم توی سالن پیش کارن
کارن : حالت خوبه دایانا ؟
دایانا : اره خوبم ، این مهمونی کی تموم میشه؟
جسیکا : چرا اینقدر عجله داری ؟
دایانا : کارای مهمتری برای انجام دادن دارم
کارن : یه ساعت دیگه صبر کن تموم میشه دیگه
جیمین ؛ تنهام گذاشت و رفت منظور چیه که نمیتونه ؟ بعد از دو سال پیداش کردم نمیزارم به این راحتیا از دستم فرار کنه ، رفتم داخل که دیدم داره با چند نفر صحبت میکنه رفتم پیش پسرا
تهیونگ : باورم نمیشه که دوباره میبینمش اونم اینجا
کوک : منم شوکه شدم اون خیلی عوض شده میگن دوساله امریکا بوده
جیهوپ : هر چقدرم عوض شده باشه بازم اون دایاناست ، خیلی دلم میخواد برم پیشش بغلش کنم ولی واقعا اینجا جاش نیست
جیمین : نه جیهوپ اون واقعا عوض شده حتی بعد این همه مدت بازم وقتی بهش گفتم برگرد بهم گفت نمیتونم
جیهوپ : چی ؟ گفت نمیتونم ؟ چرا ؟
جیمین :نمیدونم ولی نمیزارم اینکلرو بکنه
دایانا : تا اخر مراسم نگاهای سنگین جیمینو روی خودم حس میکردم نمیتونستم تحمل کنم دلم میخواست برگردم پیشش ولی.....
کارن : بیا بریم با یکی از دوستای بچگیم اشنات کنم
کارن : سلام جیمین
جیمین :سلام کارن (همو بغل کردن)
کارن: دلم برات تنگ شده بود پسر اخرین باری که همو دیدم خیلی بچه بودیم
جیمین : درسته
دایانا ؛ با چیزی که دیدم سر جام خشک شده باورم نمیشد اون جیمین بود بغض کرده بودم اما باید خودمو کنترل میکردم چطور ممکنه
کارن : معرفی میکنم دوست قدیمیم پارک جیمین
دایانا : میشناسیم همدیگرو
جیمین : درسته ، از دیدنتون خوشحالم خانم جکسون
کارن : چی ؟ واقعا ؟ چطور همو میشناسید ؟
جیمین : ماجراش طولانیه ولی قبلا با هم همکاری داشتیم
دایانا : درسته
دایانا ؛ حالم خوب نبود نمیتونستم باور کنم ، سریعا اون جارو ترک کردم رفتم بیرون
جیمین ؛ وقتی دیدم داره میره رفتم دنبالش دیدم توی حیاط نشسته و داره سیگار میکشه و گریه میکنه رفتم پیشش سیگارو از دستش گرفتمو انداختم
دایانا ؛ رفتم توی حیاط سیگارمو روشن کردم و گریه میکردم یهو یه نفر سیگارمو گرفت برگشتم طرفش که یهو جیمینو دیدم برای یه مدت طولانی به زل زده بودیم
جیمین ؛ نتونستم تحمل کنم رفتم جلو محکم بغلش کردم
دایانا ؛ اومد جلو محکم بغلم کرد شوکه بودم فقط گریه میکردم قلبم برای لحظه ای وایستاده بود نمیتونستم کاری کنم حال خوبی نداشتم
جیمین : چطور تونستی اینکارو بکنی ؟ چطور تونستی تنهام بزاری ؟ اصلا فکر کردی بدون تو چی سرم میاد
دایانا : جیمین .... من مجبور بودم اگه اینکارو نمیکردم اون عوضی تک تک شمارو ازم میگرفت
جیمین : اشتباه کردی دایانا ، میدونی بعد از رفتنت چی به سرم اومد میدونی
دایانا :......متاسفم
جیمین : دیگه نمیزارم ازم دور بشی دیگه نمیزارم جایی بری
دایانا : متاسفم جیمین ولی من نمیتونم باهات بیام
جیمین: چی ؟ چرا نمیتونی ؟
دایانا : نمیتونم فقط همین ،نپرس چرا
دایانا ؛ از بغلش اومدم بیرون و رفتم توی سالن پیش کارن
کارن : حالت خوبه دایانا ؟
دایانا : اره خوبم ، این مهمونی کی تموم میشه؟
جسیکا : چرا اینقدر عجله داری ؟
دایانا : کارای مهمتری برای انجام دادن دارم
کارن : یه ساعت دیگه صبر کن تموم میشه دیگه
جیمین ؛ تنهام گذاشت و رفت منظور چیه که نمیتونه ؟ بعد از دو سال پیداش کردم نمیزارم به این راحتیا از دستم فرار کنه ، رفتم داخل که دیدم داره با چند نفر صحبت میکنه رفتم پیش پسرا
تهیونگ : باورم نمیشه که دوباره میبینمش اونم اینجا
کوک : منم شوکه شدم اون خیلی عوض شده میگن دوساله امریکا بوده
جیهوپ : هر چقدرم عوض شده باشه بازم اون دایاناست ، خیلی دلم میخواد برم پیشش بغلش کنم ولی واقعا اینجا جاش نیست
جیمین : نه جیهوپ اون واقعا عوض شده حتی بعد این همه مدت بازم وقتی بهش گفتم برگرد بهم گفت نمیتونم
جیهوپ : چی ؟ گفت نمیتونم ؟ چرا ؟
جیمین :نمیدونم ولی نمیزارم اینکلرو بکنه
دایانا : تا اخر مراسم نگاهای سنگین جیمینو روی خودم حس میکردم نمیتونستم تحمل کنم دلم میخواست برگردم پیشش ولی.....
۶۹.۲k
۳۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.