نوشیدن خون قرمز
🩸𝐃𝐫𝐢𝐧𝐤𝐢𝐧𝐠 𝐫𝐞𝐝 𝐛𝐥𝐨𝐨𝐝🩸
(𝐏𝐚𝐫𝐭 35 )
جنی: خوبم..... نفهمیدی شوگا بر چی گفته بیایم اینجا؟....
ات: نه.....
تهیونگ: راستی راستی.....ات میگما.... چطوره به جونگ کوک و جنی هم بگیم بیان؟.... البته شوگا زیاد اهل این جاها نیستش وگرنه تیدا فک کنم دوس داره.....
جنی: کجا؟....
تهیونگ: بار....
جونگ کوک: اخ جون.... ایول حله ما هم میایم ساعت چند؟ ....
ات: اوهو اوهو صبر کن ببینم شما دوتا چرا انقد خوشحال میشین ....؟!...
جونگ کوک: چون خیلی وقته بار نرفتیم....
جنی: نرفتین که نرفتین..... والا.....
ات: ولی امشب رو بریم..... ساعت 10 شب....
تهیونگ: باشه.... حله دیگه؟!
بقیه: اره....
جونگ کوک: فقط گفته باشما..... جنی خانم لباس باز ماز خبری نیست......
جنی: چشم......
تهیونگ: اوهووو ات توهم لباس باز خبری نیستا....
ات: .... بیا👍🏻
تهیونگ: دلت میخواد اونجا کشت و کشتار راه بندازم اره؟!....
ات: نه..... ولی خب لباس باز که نمیپوشم ولی اونقدر ها هم پوشیده نمیپوشم..... متوسط
تهیونگ: گفتم دیگه سینه یا باسنت و رون پاهات بزنه بیرون من میدونم با تو....
ات: ( میخنده).... جونگ کوک و تهیونگ از من و جنی نگران نباشید چون ما ها دیگه فقط مال شماییم....
تهیونگ و جونگ کوک: ( میخندن....)
جنی: البته دیشب مال جونگ کوک شدم کامل و گاز لذیذ....
ات: عوااا دقیقا دیشب من هم همینطور....
جنی: جدی؟!..... ( میخنده).... اولین باره یه چیزمون هماهنگه....
ات: اره.... ( میخنده)....
تهیونگ: خب حالا نمیخواد از اول تا اخر داستان تعریف کنید.... حالا بیاین بریم تو دیگه دم در وایستادیم.....
ات: عه راست میگیا اصلا حواسمون نبود.....( میخنده).....( ات و جنی از کنار شوهر هاشون اومدن اینور و دست تو دست هم رفتن.....)
تهیونگ و جونگ کوک همزمان: هعییی.... ( بعد یهو هر دوتاشون بهم نگاه کردن و خندیدن...)
تهیونگ: بیا ما هم باهم بریم کونشون بسوزه...
جونگ کوک: ( میخنده).... بریم....
جنی: اوفففف عمارتو....
ات: اوه اوه.... تیدا خانم این خونه بشه 2 روزه میمیره....
جنی: اره والا.... ( میخنده)...
(عکس عمارت میزارم....)
( وقتی هر 4 تاشون وارد عمارت شدن کلی ادم اون تو بود و یهو شوگا اومد بیرون و به همشون سلام کرد و وارد عمارت شدن و نشستن رو مبل....)
شوگا: خب خوش اومدید.... مرسی که اومدید.... چیزی میخورید؟
ات: من قهوه میخوام....
تهیونگ: منم قهوه....
جنی: منم قهوه....
جونگ کوک: منم قهوه.....
شوگا: ( میخنده و خدمتکار صدا میکنه و میگه که 5 تا قهوه بیاره.....)
ادامه اش تو کامنتا
اسلاید دوم عمارت ات و تهیونگ
اسلاید سوم عمارت یونگی
اساتید چهارم لباس ات
اسلاید پنج لباس تهیونگ
(𝐏𝐚𝐫𝐭 35 )
جنی: خوبم..... نفهمیدی شوگا بر چی گفته بیایم اینجا؟....
ات: نه.....
تهیونگ: راستی راستی.....ات میگما.... چطوره به جونگ کوک و جنی هم بگیم بیان؟.... البته شوگا زیاد اهل این جاها نیستش وگرنه تیدا فک کنم دوس داره.....
جنی: کجا؟....
تهیونگ: بار....
جونگ کوک: اخ جون.... ایول حله ما هم میایم ساعت چند؟ ....
ات: اوهو اوهو صبر کن ببینم شما دوتا چرا انقد خوشحال میشین ....؟!...
جونگ کوک: چون خیلی وقته بار نرفتیم....
جنی: نرفتین که نرفتین..... والا.....
ات: ولی امشب رو بریم..... ساعت 10 شب....
تهیونگ: باشه.... حله دیگه؟!
بقیه: اره....
جونگ کوک: فقط گفته باشما..... جنی خانم لباس باز ماز خبری نیست......
جنی: چشم......
تهیونگ: اوهووو ات توهم لباس باز خبری نیستا....
ات: .... بیا👍🏻
تهیونگ: دلت میخواد اونجا کشت و کشتار راه بندازم اره؟!....
ات: نه..... ولی خب لباس باز که نمیپوشم ولی اونقدر ها هم پوشیده نمیپوشم..... متوسط
تهیونگ: گفتم دیگه سینه یا باسنت و رون پاهات بزنه بیرون من میدونم با تو....
ات: ( میخنده).... جونگ کوک و تهیونگ از من و جنی نگران نباشید چون ما ها دیگه فقط مال شماییم....
تهیونگ و جونگ کوک: ( میخندن....)
جنی: البته دیشب مال جونگ کوک شدم کامل و گاز لذیذ....
ات: عوااا دقیقا دیشب من هم همینطور....
جنی: جدی؟!..... ( میخنده).... اولین باره یه چیزمون هماهنگه....
ات: اره.... ( میخنده)....
تهیونگ: خب حالا نمیخواد از اول تا اخر داستان تعریف کنید.... حالا بیاین بریم تو دیگه دم در وایستادیم.....
ات: عه راست میگیا اصلا حواسمون نبود.....( میخنده).....( ات و جنی از کنار شوهر هاشون اومدن اینور و دست تو دست هم رفتن.....)
تهیونگ و جونگ کوک همزمان: هعییی.... ( بعد یهو هر دوتاشون بهم نگاه کردن و خندیدن...)
تهیونگ: بیا ما هم باهم بریم کونشون بسوزه...
جونگ کوک: ( میخنده).... بریم....
جنی: اوفففف عمارتو....
ات: اوه اوه.... تیدا خانم این خونه بشه 2 روزه میمیره....
جنی: اره والا.... ( میخنده)...
(عکس عمارت میزارم....)
( وقتی هر 4 تاشون وارد عمارت شدن کلی ادم اون تو بود و یهو شوگا اومد بیرون و به همشون سلام کرد و وارد عمارت شدن و نشستن رو مبل....)
شوگا: خب خوش اومدید.... مرسی که اومدید.... چیزی میخورید؟
ات: من قهوه میخوام....
تهیونگ: منم قهوه....
جنی: منم قهوه....
جونگ کوک: منم قهوه.....
شوگا: ( میخنده و خدمتکار صدا میکنه و میگه که 5 تا قهوه بیاره.....)
ادامه اش تو کامنتا
اسلاید دوم عمارت ات و تهیونگ
اسلاید سوم عمارت یونگی
اساتید چهارم لباس ات
اسلاید پنج لباس تهیونگ
۱۵.۷k
۱۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.