اخرین پارت

اخرین پارت
" مرد رویایی من "

واقعا خوشحال بودم دلم نمیخواست جشن تموم شه ولی تهیونگ واقعا داشت دیوونم میکرد زور میکرد که باید باهاش برم بیرون
( فردا )
( ساعت ۷:۱۸ شب )
تهیونگ اومد دنبالم واقعا شبیه شاهزاده ها شده بود قلبم داشت از جاش در میومد
رفتیم به رستوران ____ غذا هاش به نظر خوشمزه میومد من رامیون سفارش دادم ولی عجیب بود که تهیونگ کیمچی سفارش داد چون گفته بود کیمچی دوست نداره
+ مگه نگفتی کیمچی دوست نداری؟
- اخه ماله اینجا واقعا خوشمزست
+ اوهوم باشه
شام رو خوردیم و جونگ کوک تصمیم گرفت من رو برسونه
- خب نمیخوای پیاده شی؟
( نگاه های عاشقانه )
+ هوم؟
- میگم نمیخوای پیاده شی؟
+ میخوام یه چیزی بگم
- هوم؟
+ تهیونگ این عادیه که...
- چی عادیه؟
+ این عادیه که هربار میبینمت لبخند میزنم؟ یا هر وقت میخندی قلبم میلرزه؟ یا هر وقت ناراحتی منم ناراحتم؟ یا هر وقت دختری نزدیکت میشه حسودی میکنم؟ یا همش دلم میخواد ببینمت؟ یا چرا...
- عاشقم شدی:)
+ چ...چی؟
- با این چیزایی که گفتی یعنی عاشقمی:)
+ میخوام عاشقت بمونم:)
( بغل کردن )
بغلش حس خوبی داشت دلم میخواست از خوشحالی پرواز کنم و واقعا دلم میخواد تا اخر عمر باهاش بمونم و شریک درداش...شریک خوشحالیاش...شریک اشتباهاش و شریک زندگیش بشم و تا اخر عمر عاشقش بمونم:)♡

" پایان "

میدونم اخرشو ریدم🤦🏻‍♀️به روم نیارین:/

پیج دومم
https://wisgoon.com/your_babygirl