کوچولوی من

از زبان دازای : رفتم سمت انبار دنبال اون چویا
مسئول انبار اومد پیشم و گفت: آقا کاری داشتید که اینجا اومدین
_ دنبال یکی از کارگر های انبار میگردم اسمش چویا ناکاهارا هست
&. اون الان رفت بیرون همون پسره که قدش کوتاه و موهاش رنگ هویجه
رفتم بیرون یه نگاه کردم دیدمش پسره خیلی کوچولو بود شاید بخاطر قدش بود رفت تو پارک کنار درخت ها نشست
رفتم نزدیک تر تا صداش رو بشنوم
گفت: وای فکر نمی‌کنم این آهنگ ایرانی قشنگ از آب دربیاید
بعد شروع به خوندن این آهنگ کرد:
از اینجا تا به بیرجند سه گُداره 🎵
گُداره اولی نقش نقش نقش و نگاره 🎵
گُداره دومی مخمل بپوشم 🎵
گُداره سومی دي دي دیداره یاره 🎵
گل زردُم همه دردُم🎵
ز جفای تو شکوه نکردم 🎵
تو بیا تا دور گردُم 🎵
واااای 🎵
ای یار جانی ای یار جانی دوباره بر نمی گردد دیگر جوانی 🎵
دیگر جوانی 🎵
واقعا قشنگ بود ( از زبان نویسنده:فوحشم ندید قشنگ بود دیگه)
چویا گفت: وای فکر نمی‌کردم خوب از آب در بیاد
حواسم نبود خوردم به یه چیزی
یهو چویا با ترس داد زد کی اونجاست