فن فیک عشق در شب
پارت ۲
مایکی تا جایی نزدیک صورتم شد که تقریبا به اندازه ی ۳ انگشت فاصله داشتیم
مایکی آروم گفت...
مایکی: حق نداری به کسی جز من نگاه کنی
فهمیدی؟
ا/ت: آ.آره .... ولی میتونم بپرسم چرا؟
مایکی یکمی ازم دور شد و گفت
مایکی: چون من میخوام
ا/ت : خب تو رای چی میخوای؟
مایکی: کمتر بدونی بهتره
..
وفتی رسیدیم *
اینجا خیلی قشنگههههه
شیک و باکلاس
مایکی از ماشین پیاده شد و کتشو صاف کرد و اومد سمت در سمت چپ ک من رو صندلی نشسته بودم
درو برام باز کرد و منم پیاده شدم
دستش رو گرفتم چون مطمئن بودم ک اونجا پر از مافیاهایی هست ک خیلی م.ست شدن
مایکی واکنش خاصی نشون ندار
راه افتادیم سمت داخل قلعه ( خونه ی ویلایی بزرگی بود ک شبیه ی قلعس )
سانزو: چطوری بیب ؟
تا اومدم چیزی بگم مایکی گفت
مایکی: سانزو... حق نداری بش بگب بیب
ی بار دیگ بشنوم ا/تو با کلمه هایی مثل این صدا کنی کشتمت
سانزو کمی تعجب کرد و گفت : باشه رئیس
و من ک این وسط مونده بودم خواستم از مایکی جدا شم و دست سانزو رو بگیرم ک ...
لایک و فالوووو
درخواستی قبوله
ببخشید چند وقت نبودم
مایکی تا جایی نزدیک صورتم شد که تقریبا به اندازه ی ۳ انگشت فاصله داشتیم
مایکی آروم گفت...
مایکی: حق نداری به کسی جز من نگاه کنی
فهمیدی؟
ا/ت: آ.آره .... ولی میتونم بپرسم چرا؟
مایکی یکمی ازم دور شد و گفت
مایکی: چون من میخوام
ا/ت : خب تو رای چی میخوای؟
مایکی: کمتر بدونی بهتره
..
وفتی رسیدیم *
اینجا خیلی قشنگههههه
شیک و باکلاس
مایکی از ماشین پیاده شد و کتشو صاف کرد و اومد سمت در سمت چپ ک من رو صندلی نشسته بودم
درو برام باز کرد و منم پیاده شدم
دستش رو گرفتم چون مطمئن بودم ک اونجا پر از مافیاهایی هست ک خیلی م.ست شدن
مایکی واکنش خاصی نشون ندار
راه افتادیم سمت داخل قلعه ( خونه ی ویلایی بزرگی بود ک شبیه ی قلعس )
سانزو: چطوری بیب ؟
تا اومدم چیزی بگم مایکی گفت
مایکی: سانزو... حق نداری بش بگب بیب
ی بار دیگ بشنوم ا/تو با کلمه هایی مثل این صدا کنی کشتمت
سانزو کمی تعجب کرد و گفت : باشه رئیس
و من ک این وسط مونده بودم خواستم از مایکی جدا شم و دست سانزو رو بگیرم ک ...
لایک و فالوووو
درخواستی قبوله
ببخشید چند وقت نبودم
۸.۹k
۰۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.