فیک Slave of Love از Jungkook
فیک Slave of Love از Jungkook
Part❥5
ویو جیمین*
شرکت بودم داشتم کارامو میکردم یهو گوشیم زنگ خورد جواب دادم یونا بود یکی از آدمام که جونگکوک گفته بود بعنوان منشی و جاسوس بزارش داخل شرکت تا بفهمم اون جانگ عوضی داره تو شرکت بابام چیکار میکنه جانگ دست راست پدر جونگکوک هست وقتی جونگکوک شرکت خودشو زده پدرش انگار میخواد شرکت و به نام جانگ بزنه برای همین جونگکوک خیلی روی این موضوع حساسه چون جانگ شریک کانگ هست و کسی به جز ما نمیدونه
جیمین: سلام بله کاری داشتی؟( سرد )
یونا: سلام ارباب ببخشید باید یک موضوع مهمی رو بهتون بگم( با عجله)
جیمین: بگو ببینم( سرد)
یونا: ارباب پدر اقای جئون به من گفتن قهوه ببرم اتاقشون وقتی قهوه رو بردم داشتند درباره مدیر عامل بعدی شرکت حرف میزدند پدر اقای جئون گفتن برم بیرون انگار حرف های محرمانه بود شما هم گفتین هروقت کمک بخوام به آقای الکس زنگ بزنم به ایشون زنگ زدم گفتم دوربین های راهرو را 10 دقیقه هک کنه بعد اینکه اینکارو کرد رفتم پشت در حرف هاشون رو گوش دادم پدر اقای جئون به اقای جانگ گفتند میخوام مدیر عامل بعدی تو باشی چون اگه پسرم مدیر عامل این شرکت بشه با اون تصمیماتی که میگیره زحمت های چند ساله ام به باد میره و گفت فعلا تو مدیر عامل خواهی بود تا پسرم ازدواج کنه اون موقع اون جای تو رو خواهد گرفت انگار اقای جانگ یکم از این موضوع ناراحت شده بود اقای جانگ هم گفت خدمت به شما باعث افتخاره منه بعدم انگار باهم دست دادند و پدر اقای جئون گفتند امروز ساعت 4 مدیر عامل یعنی شما معرفی میشید( تند و با عجله )
جیمین: چیییی؟ اوکییی ممنون تو هم برو مثلا رفتار کن انگار داری کارتو انجامم میدی تا ما بیایم شرکت فهمیدی؟
یونا:بله ارباب
زود قطع کردم کتم رو برداشتم پوشیدم وسایلم و برداشتم زود شماره جونگکوک رو گرفتم
جونگکوک : الو سلام هیونگ
جیمین: سلام وقت نداریم توضیح بدم زود بیا شرکت پدرت بدو( با عجله)
جونگکوک: چیشده...
جیمین: گفتم وقت نداریم اونجا میبینمت فعلا
به تهیونگم زنگ زدم و همینارو گفتم
من که رسیدم دوتا ماشین پشتم پارک کردن پیاده شدم دیدم پسران زود رفتم سمتشون
جیمین: سلام گوش کنید ببین جونگکوک پدرت گفته میخواد جانگ رو امروز مدیر عامل شرکت انتخاب کنه اونم فقط بخاطر اینکه تو ازدواج نکردی میریم تو جلسه میگی که نامزد دارم تو نگران اینا نباش 5 دقیقه دیگه جلسه اس من برات یک نامزد جور میکنم
جونگکوک: وایسا ببینم چرا داری خودت میدوزی و میبری نامزد چی بابا من نمیخوام ازدواج کنم
(اسلاید دوم استایل جونگکوک)
(اسلاید سوم استایل تهیونگ)
اسلاید چهارم استایل جیمین)
Part❥5
ویو جیمین*
شرکت بودم داشتم کارامو میکردم یهو گوشیم زنگ خورد جواب دادم یونا بود یکی از آدمام که جونگکوک گفته بود بعنوان منشی و جاسوس بزارش داخل شرکت تا بفهمم اون جانگ عوضی داره تو شرکت بابام چیکار میکنه جانگ دست راست پدر جونگکوک هست وقتی جونگکوک شرکت خودشو زده پدرش انگار میخواد شرکت و به نام جانگ بزنه برای همین جونگکوک خیلی روی این موضوع حساسه چون جانگ شریک کانگ هست و کسی به جز ما نمیدونه
جیمین: سلام بله کاری داشتی؟( سرد )
یونا: سلام ارباب ببخشید باید یک موضوع مهمی رو بهتون بگم( با عجله)
جیمین: بگو ببینم( سرد)
یونا: ارباب پدر اقای جئون به من گفتن قهوه ببرم اتاقشون وقتی قهوه رو بردم داشتند درباره مدیر عامل بعدی شرکت حرف میزدند پدر اقای جئون گفتن برم بیرون انگار حرف های محرمانه بود شما هم گفتین هروقت کمک بخوام به آقای الکس زنگ بزنم به ایشون زنگ زدم گفتم دوربین های راهرو را 10 دقیقه هک کنه بعد اینکه اینکارو کرد رفتم پشت در حرف هاشون رو گوش دادم پدر اقای جئون به اقای جانگ گفتند میخوام مدیر عامل بعدی تو باشی چون اگه پسرم مدیر عامل این شرکت بشه با اون تصمیماتی که میگیره زحمت های چند ساله ام به باد میره و گفت فعلا تو مدیر عامل خواهی بود تا پسرم ازدواج کنه اون موقع اون جای تو رو خواهد گرفت انگار اقای جانگ یکم از این موضوع ناراحت شده بود اقای جانگ هم گفت خدمت به شما باعث افتخاره منه بعدم انگار باهم دست دادند و پدر اقای جئون گفتند امروز ساعت 4 مدیر عامل یعنی شما معرفی میشید( تند و با عجله )
جیمین: چیییی؟ اوکییی ممنون تو هم برو مثلا رفتار کن انگار داری کارتو انجامم میدی تا ما بیایم شرکت فهمیدی؟
یونا:بله ارباب
زود قطع کردم کتم رو برداشتم پوشیدم وسایلم و برداشتم زود شماره جونگکوک رو گرفتم
جونگکوک : الو سلام هیونگ
جیمین: سلام وقت نداریم توضیح بدم زود بیا شرکت پدرت بدو( با عجله)
جونگکوک: چیشده...
جیمین: گفتم وقت نداریم اونجا میبینمت فعلا
به تهیونگم زنگ زدم و همینارو گفتم
من که رسیدم دوتا ماشین پشتم پارک کردن پیاده شدم دیدم پسران زود رفتم سمتشون
جیمین: سلام گوش کنید ببین جونگکوک پدرت گفته میخواد جانگ رو امروز مدیر عامل شرکت انتخاب کنه اونم فقط بخاطر اینکه تو ازدواج نکردی میریم تو جلسه میگی که نامزد دارم تو نگران اینا نباش 5 دقیقه دیگه جلسه اس من برات یک نامزد جور میکنم
جونگکوک: وایسا ببینم چرا داری خودت میدوزی و میبری نامزد چی بابا من نمیخوام ازدواج کنم
(اسلاید دوم استایل جونگکوک)
(اسلاید سوم استایل تهیونگ)
اسلاید چهارم استایل جیمین)
۶۶۰
۰۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.