پرنسس اسلایترین
#پرنسس_اسلایترین
#part39
پ:... ولی دخترم من نگرانتم نگران ایندت قول بده که همیشه با عقلت تصمیم بگیری، چون تصمیم قلبی خیلی وقتا فقط ادمارو میکشه
: بله پدر حواسم هس و قول میدم
پ: خب، خوبه خیلی خوبه، منم دیگه پاشم برم
: عاا نمیمونید برا یه چایی
پ: نه، نه کارای زیادی دارم بمونه یه وقت دیگه
پدر رف و من با کادوهای دستم رو تخت دراز کشیدم داشتم سنجاق سینه و گره رو نگاه میکرپم و به مادرم فکر میکردم که نفهمیدم کی خوابم برد
....
صبح از خواب بلند شدم رفتم دسشویی کارای لازمو انجام دادم لباسامو عوض کردم و فرمامو پوشیدم و گیره سر مادرمو زدم انصافا خیلی قشنگ شدم ترسیدم سنجاق سینه رو بزنم گم شه، پس نگهش داشتم برا مراسما
پامپی با دابی دوست شده بود و صبح زود میرف بیرونو با اون بازی میکرد و من زیاد نمیدیدمش
راه افتادم سمت سالن بزرگ که دستم توسط یکی محکم کشیده شد و چسبیدم دیوار سرمو بلند کردم دیدم دراکو، البه مشخص بود اونه کی به غیر اون اینقد وحشیه، اروم اومد نزدیک تر منم سرمو عقب تر کردم
: چیکار میکنی، یواش
دراکو: کجا میری؟
: به تو چه؟
دراکو: گفتم کجا میری ماری؟
: دارم میرم سالن بزرگ
دراکو: اها فک کردم داری میری پیش اون سوسول زشت
: کیو میگی؟ 😐
دراکو: خودتم خوب میدونی
: نکنه منظورت هریه؟ یا رون؟
دراکو: نه خیر منظورم همون پسره عوضیه الکس جونت
: اها منظورت همونیه که اون روز بهش توهین کردی
دراکو: حقش بود
: دراکو،، قبول کن خیلی گند اخلاقی یذره مهربون باش
دراکو: من گند اخلاقم، اون پسره خیلی چندشه
: حواست باشه داری چطور حرف میزنی، اون مثل برادرم میمونه👿 (کمی رفتم جلو تر)
دراکو: مثلا حواسم نباشه چه غلطی میخوای بکنی هااا؟
: خفه شو، اصلا به تو چه ربطی داره من با کی حرف میزنمو کجا میرم؟
دراکو: خیلیم ربط داره، ماری منو عصبی نکن عین ادم رفتار کن
: برو بابا(هلش میده) تو عین خودت عین ادم رفتار کن مثل سگ میمونی (حرفشو میزنه میره)
دراکو: دختره... هوفف (دستشو میکوبه تو دیوار)
.........
با حرفای دراکو خیلی عصبی شدم رفتم سالن بزرگ دخترا نگام کردن فهمیدن یه اتفاقی افتاده
ملیس: چی شده؟
: هیچی
سوفی: نه یه چیزی شده بگو
: بابا این پسره دیوونم کردههه
سوفی:کی؟
: دراکو
ملیس: واسه چیـ
: نمیدونم، واقعا نمیدونم الکی به خاطر همه جی بهم گیر میده، و انگار دوربین گذاشته روم کحا میرم چیکار میکنم به اون چه(قضیه الکسو تعزیف میکنه)
سوفی: وا اخه به اون چه ربطی داره
: منم همینو میگم
ملیس: ههه نکنه...(مرموز سوفیو نگا میکنه،سوفیم بعد چند ثانیه مکث اونو نگا میکنه و لبخند میزنن)
: چی؟ چرا اینجوری هم نگا میکنید؟
ملیس: نکنه عاشقت شده
#part39
پ:... ولی دخترم من نگرانتم نگران ایندت قول بده که همیشه با عقلت تصمیم بگیری، چون تصمیم قلبی خیلی وقتا فقط ادمارو میکشه
: بله پدر حواسم هس و قول میدم
پ: خب، خوبه خیلی خوبه، منم دیگه پاشم برم
: عاا نمیمونید برا یه چایی
پ: نه، نه کارای زیادی دارم بمونه یه وقت دیگه
پدر رف و من با کادوهای دستم رو تخت دراز کشیدم داشتم سنجاق سینه و گره رو نگاه میکرپم و به مادرم فکر میکردم که نفهمیدم کی خوابم برد
....
صبح از خواب بلند شدم رفتم دسشویی کارای لازمو انجام دادم لباسامو عوض کردم و فرمامو پوشیدم و گیره سر مادرمو زدم انصافا خیلی قشنگ شدم ترسیدم سنجاق سینه رو بزنم گم شه، پس نگهش داشتم برا مراسما
پامپی با دابی دوست شده بود و صبح زود میرف بیرونو با اون بازی میکرد و من زیاد نمیدیدمش
راه افتادم سمت سالن بزرگ که دستم توسط یکی محکم کشیده شد و چسبیدم دیوار سرمو بلند کردم دیدم دراکو، البه مشخص بود اونه کی به غیر اون اینقد وحشیه، اروم اومد نزدیک تر منم سرمو عقب تر کردم
: چیکار میکنی، یواش
دراکو: کجا میری؟
: به تو چه؟
دراکو: گفتم کجا میری ماری؟
: دارم میرم سالن بزرگ
دراکو: اها فک کردم داری میری پیش اون سوسول زشت
: کیو میگی؟ 😐
دراکو: خودتم خوب میدونی
: نکنه منظورت هریه؟ یا رون؟
دراکو: نه خیر منظورم همون پسره عوضیه الکس جونت
: اها منظورت همونیه که اون روز بهش توهین کردی
دراکو: حقش بود
: دراکو،، قبول کن خیلی گند اخلاقی یذره مهربون باش
دراکو: من گند اخلاقم، اون پسره خیلی چندشه
: حواست باشه داری چطور حرف میزنی، اون مثل برادرم میمونه👿 (کمی رفتم جلو تر)
دراکو: مثلا حواسم نباشه چه غلطی میخوای بکنی هااا؟
: خفه شو، اصلا به تو چه ربطی داره من با کی حرف میزنمو کجا میرم؟
دراکو: خیلیم ربط داره، ماری منو عصبی نکن عین ادم رفتار کن
: برو بابا(هلش میده) تو عین خودت عین ادم رفتار کن مثل سگ میمونی (حرفشو میزنه میره)
دراکو: دختره... هوفف (دستشو میکوبه تو دیوار)
.........
با حرفای دراکو خیلی عصبی شدم رفتم سالن بزرگ دخترا نگام کردن فهمیدن یه اتفاقی افتاده
ملیس: چی شده؟
: هیچی
سوفی: نه یه چیزی شده بگو
: بابا این پسره دیوونم کردههه
سوفی:کی؟
: دراکو
ملیس: واسه چیـ
: نمیدونم، واقعا نمیدونم الکی به خاطر همه جی بهم گیر میده، و انگار دوربین گذاشته روم کحا میرم چیکار میکنم به اون چه(قضیه الکسو تعزیف میکنه)
سوفی: وا اخه به اون چه ربطی داره
: منم همینو میگم
ملیس: ههه نکنه...(مرموز سوفیو نگا میکنه،سوفیم بعد چند ثانیه مکث اونو نگا میکنه و لبخند میزنن)
: چی؟ چرا اینجوری هم نگا میکنید؟
ملیس: نکنه عاشقت شده
۵.۲k
۰۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.