رمان " مافیایِ عَوَضیِ مَن "
رمان " مافیایِ عَوَضیِ مَن "
♡ فصل اول ♡
پارت ¤ ¹⁸ ¤
________________________________________
این یوپ : آماندا آروم باش
آماندا : چجوری آرووووم باشمممممم ( داد* )
آفای کیم : گفتی پیش این یوپ ؟؟ مگه تو برده این یوپ نبودی؟؟
آماندا : چیهههه ناراحت شدی بهترین زندگیو دارم ؟؟ همه نقشه هات نقشه بر آب شد ؟؟
آقای کیم : آخه امکان نداره که .....
این یوپ : حالا که دیدی امکان داره ، دیگه نبینم بهش حتی دست بزنی چون اون الان صاحب داره
آقای کیم : عه اونوقت از کی
آماندا : از دو هفته پیش ، الان مثلا غیرتی شدی ؟؟ به تو هیچ ربطی نداره
آقای کیم : عه نشونت میدم ( محکم یه سیلی به آماندا میزنه و آماندا پرت میشه رو زمین )
این یوپ : ( میره سمت آماندا و بغلش میکنه ) تو الان چه گوهی خوردی ؟؟ خودم با دستای خودم میکشمت ،قراره از این بیشتر زجر بکشی جوری که بمیری عوضی ، از جلو چشام ببریدش
آقای کیم : هیچ غلطی نمیتونی بکنی به توام نشون میدم ( اشاره به آماندا )
این یوپ : ( آماندا رو محکم بغل میکنه )
نکته : آماندا قدش به زور به سینه این یوپ میرسه
نکته بعدی : به دلیل کمبود اسم ، برای پدر آماندا اسمی پیدا نکردیم شرمنده به بزرگی خوتون ببخشید 💔😐
آماندا : ( توی بغل این یوپ میزنه زیر گریه )
این یوپ : ( سر آماندا رو نوازش میکنه )
شششش گریه نکن من پیشتم و اجازه نمیدم اون حتی بهت نگاه کنه ، اونو تو از همین الان مرده بدون
آماندا : ( محکم این یوپ رو بغل میکنه و سرشو میزاره رو سینه این یوپ )
چقد خوبه که دارمت
این یوپ : هوم ، ببینمت ، از لبت داره خون میادددد میکشمش حرو*مزاده بیا بریم لبتو پاک کنم
آماندا : چرا من اینقدر بدبختم ؟؟ ( گریه )
این یوپ : وقتی کسی مثل من رو داری که مثل کوه پشتته و نمیزاره کسی حتی نگاه چپ بهت بکنه یعنی تو خوشبخت ترین آدم دنیایی ، خیلی از دخترا دوست دارن جای تو باشن
آماندا : این یوپ نمیدونم باور کنم که واقعا عاشقمی و این یه هوس نیس ؟؟
این یوپ : چرا همچین فکری میکنی؟؟ من تورو از خودمم بیشتر دوست دارم ، فقط منتظر اون لحظه ام که زجر کشیدنشو ببینم
( خدایا خودت بده دیگهههه 😐🤲💔 )
آماندا : الان دیگه واقعا مطمئن شدم که هم من عاشقتم هم تو عاشقمی و این واقعیه
این یوپ : ( لبخند )
صحبت ادمین با فلوورای گل : دیگه خوابم میاد بقیه شو فردا میزارم 😐💔
________________________________________
♡ فصل اول ♡
پارت ¤ ¹⁸ ¤
________________________________________
این یوپ : آماندا آروم باش
آماندا : چجوری آرووووم باشمممممم ( داد* )
آفای کیم : گفتی پیش این یوپ ؟؟ مگه تو برده این یوپ نبودی؟؟
آماندا : چیهههه ناراحت شدی بهترین زندگیو دارم ؟؟ همه نقشه هات نقشه بر آب شد ؟؟
آقای کیم : آخه امکان نداره که .....
این یوپ : حالا که دیدی امکان داره ، دیگه نبینم بهش حتی دست بزنی چون اون الان صاحب داره
آقای کیم : عه اونوقت از کی
آماندا : از دو هفته پیش ، الان مثلا غیرتی شدی ؟؟ به تو هیچ ربطی نداره
آقای کیم : عه نشونت میدم ( محکم یه سیلی به آماندا میزنه و آماندا پرت میشه رو زمین )
این یوپ : ( میره سمت آماندا و بغلش میکنه ) تو الان چه گوهی خوردی ؟؟ خودم با دستای خودم میکشمت ،قراره از این بیشتر زجر بکشی جوری که بمیری عوضی ، از جلو چشام ببریدش
آقای کیم : هیچ غلطی نمیتونی بکنی به توام نشون میدم ( اشاره به آماندا )
این یوپ : ( آماندا رو محکم بغل میکنه )
نکته : آماندا قدش به زور به سینه این یوپ میرسه
نکته بعدی : به دلیل کمبود اسم ، برای پدر آماندا اسمی پیدا نکردیم شرمنده به بزرگی خوتون ببخشید 💔😐
آماندا : ( توی بغل این یوپ میزنه زیر گریه )
این یوپ : ( سر آماندا رو نوازش میکنه )
شششش گریه نکن من پیشتم و اجازه نمیدم اون حتی بهت نگاه کنه ، اونو تو از همین الان مرده بدون
آماندا : ( محکم این یوپ رو بغل میکنه و سرشو میزاره رو سینه این یوپ )
چقد خوبه که دارمت
این یوپ : هوم ، ببینمت ، از لبت داره خون میادددد میکشمش حرو*مزاده بیا بریم لبتو پاک کنم
آماندا : چرا من اینقدر بدبختم ؟؟ ( گریه )
این یوپ : وقتی کسی مثل من رو داری که مثل کوه پشتته و نمیزاره کسی حتی نگاه چپ بهت بکنه یعنی تو خوشبخت ترین آدم دنیایی ، خیلی از دخترا دوست دارن جای تو باشن
آماندا : این یوپ نمیدونم باور کنم که واقعا عاشقمی و این یه هوس نیس ؟؟
این یوپ : چرا همچین فکری میکنی؟؟ من تورو از خودمم بیشتر دوست دارم ، فقط منتظر اون لحظه ام که زجر کشیدنشو ببینم
( خدایا خودت بده دیگهههه 😐🤲💔 )
آماندا : الان دیگه واقعا مطمئن شدم که هم من عاشقتم هم تو عاشقمی و این واقعیه
این یوپ : ( لبخند )
صحبت ادمین با فلوورای گل : دیگه خوابم میاد بقیه شو فردا میزارم 😐💔
________________________________________
۴.۸k
۱۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.