خون اشام من🖤🍷
خون اشام من🖤🍷
پارت ³²
ته اومد تو فاصله 15 سانتی متریم قرار گرفت نمیدونم چرا ولی قلبم داشت مثل چی میزد
ته:کراشت کیه؟
ات:....
ته:چرا گونه هات قرمز شده؟!
که کوک یدفعه ته رو کشید و دم گوشش اروم گف
کوک:داری چیکار میکنی؟!
ته:ی سوال چرا ات گونه هاش و دماغش قرمز شد وقتی رفتم نزدیکش؟!
کوک:بدا بهت میگم
بورا:اووووو ات که به ته علاقه ای نداشت ولی منکه گفتم به مرور عاشق دیوونه بازیاش میشی(اروم دم گوش ات)
ات ویو
واقعا نمیدونم قرمزی گونه هام بخاطر خجالت بود یا.... اهه ات چی داری میگی معلومه که بخاطر خجالت بود ... ولی چرا قلبت تند میزد
ات:بورا اون بخاطر خجالتم بود
بورا:اوکی ما هم باور کردیم
بورا ویو
دکتر گفته بود که نباید بهش استرس بدیم و ناراحتش کنیم و سعی کنیم که یکم به ات هیجان بدین تا از این حالت افسرده در بیاد ینی ات اینقد این مدت اذیت شده بود و به ما هیچی نگف که کارش به اینجا کشید از بیمارستان اومدیم بیرون
فلیکس:خب من دیگه میرم بیشتر مراقب ات باشید و ات باهم در ارتباطیم
ات:اره حتما خدافس
ته داشت از حسادت قرمز میشد
کوک:خب دیگه بریم
و راهی خوابگا شدیم
جیمین:ات همینجا منتظر باش تا ویلچرتو بیارم
ات:اهوم
ات ویو
بذار یکم بلند شم بلند شدم که تازه یادم افتاد که من نمیتونم راه برم و داشتم میخورم زمین که دیدم افتادم تو بغل یکی چشمامو که بسته بودم باز کردم و با چهره کیوت ته رو به رو شدم
ات:وای خدا چقد ی ادم میتونه کیوت و جذاب باشههه
ته :چی؟
ات از خجالت جلوی صورتشو گرفته بود میخاست ی تکیه گاه دیگه پیدا کنه که ته اونو براید استایل بغل میکنه و میبره تو خوابگاه
ته ویو
داشتم میرفتم به جیمین کمک کنم که دیدم ات داره میوفته سریع رفتم سمتشو اونو تو بغلم جا دادم بعد چن ثانیه چش تو چش شدن ات گف وای خدا چقد ی ادم میتونه کیوت و جذاب باشههه منم پشمام ریخته بود و خود ات هم از خجالت دستشو روی صورتش گذاشته بود و منم برای اینکه سریع جمش کنم ات رو براید استایل بغلش کردمو رفتم به سمت خوابگا وارد خوابگا که شدم همه نگا ها اومد سمت من و ات
ات:ته میشه بزاریم پایین
ته:اوو نمیدونستم ما اینقد صمیمی شدیم
ات:میشه بزاریم پایین احساس میکنم دخترای خوابگا بد دارن نگامون میکنن
ته:واقعا برات مهمه؟ الن چیجوری میخای راه بری؟
ات:پس میشه همینجوری منو ببری توی اتاق؟
ته:فکنم داشتم همینکارو میکردم... ات چرا دستتو از روی صورتت بردنمیداری؟
بقیشو کی بزارم؟؟
پارت ³²
ته اومد تو فاصله 15 سانتی متریم قرار گرفت نمیدونم چرا ولی قلبم داشت مثل چی میزد
ته:کراشت کیه؟
ات:....
ته:چرا گونه هات قرمز شده؟!
که کوک یدفعه ته رو کشید و دم گوشش اروم گف
کوک:داری چیکار میکنی؟!
ته:ی سوال چرا ات گونه هاش و دماغش قرمز شد وقتی رفتم نزدیکش؟!
کوک:بدا بهت میگم
بورا:اووووو ات که به ته علاقه ای نداشت ولی منکه گفتم به مرور عاشق دیوونه بازیاش میشی(اروم دم گوش ات)
ات ویو
واقعا نمیدونم قرمزی گونه هام بخاطر خجالت بود یا.... اهه ات چی داری میگی معلومه که بخاطر خجالت بود ... ولی چرا قلبت تند میزد
ات:بورا اون بخاطر خجالتم بود
بورا:اوکی ما هم باور کردیم
بورا ویو
دکتر گفته بود که نباید بهش استرس بدیم و ناراحتش کنیم و سعی کنیم که یکم به ات هیجان بدین تا از این حالت افسرده در بیاد ینی ات اینقد این مدت اذیت شده بود و به ما هیچی نگف که کارش به اینجا کشید از بیمارستان اومدیم بیرون
فلیکس:خب من دیگه میرم بیشتر مراقب ات باشید و ات باهم در ارتباطیم
ات:اره حتما خدافس
ته داشت از حسادت قرمز میشد
کوک:خب دیگه بریم
و راهی خوابگا شدیم
جیمین:ات همینجا منتظر باش تا ویلچرتو بیارم
ات:اهوم
ات ویو
بذار یکم بلند شم بلند شدم که تازه یادم افتاد که من نمیتونم راه برم و داشتم میخورم زمین که دیدم افتادم تو بغل یکی چشمامو که بسته بودم باز کردم و با چهره کیوت ته رو به رو شدم
ات:وای خدا چقد ی ادم میتونه کیوت و جذاب باشههه
ته :چی؟
ات از خجالت جلوی صورتشو گرفته بود میخاست ی تکیه گاه دیگه پیدا کنه که ته اونو براید استایل بغل میکنه و میبره تو خوابگاه
ته ویو
داشتم میرفتم به جیمین کمک کنم که دیدم ات داره میوفته سریع رفتم سمتشو اونو تو بغلم جا دادم بعد چن ثانیه چش تو چش شدن ات گف وای خدا چقد ی ادم میتونه کیوت و جذاب باشههه منم پشمام ریخته بود و خود ات هم از خجالت دستشو روی صورتش گذاشته بود و منم برای اینکه سریع جمش کنم ات رو براید استایل بغلش کردمو رفتم به سمت خوابگا وارد خوابگا که شدم همه نگا ها اومد سمت من و ات
ات:ته میشه بزاریم پایین
ته:اوو نمیدونستم ما اینقد صمیمی شدیم
ات:میشه بزاریم پایین احساس میکنم دخترای خوابگا بد دارن نگامون میکنن
ته:واقعا برات مهمه؟ الن چیجوری میخای راه بری؟
ات:پس میشه همینجوری منو ببری توی اتاق؟
ته:فکنم داشتم همینکارو میکردم... ات چرا دستتو از روی صورتت بردنمیداری؟
بقیشو کی بزارم؟؟
۲.۰k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.