عاشق روانی
عاشق روانی { پارت ۱۶}
آگوست دی و یونگی رفتن ...
دی : یونگی محموله ها کجان ؟
یونگی : اونجان بدو بریمممم
محموله هارو برداشتن و رفتن .
جاساز کردن داخل قصر و رفتن داخل قصر
دی : بچه ها بدوین لباساتون رو بپوشید باید سریع تر بریم به میدون طلایی
همه زره و شمشیر رو برداشتن و رفتن
پرش زمانی :
همه دارن می جنگن ...
شینوبو میخواد از پشت شمشیر بخوره
دی : نهههه ( رفت سربازه رو کشت )
شینوبو : ممنون
مینی با تبر اومد بالا سرشون
دی : مینی مواظب باش
مینی زد سر یارو رو ترکوند
دی : اونجارو اون یارو گابلینه
آگوست دی حمله کرد بهش و شمشیرش رو فرو کرد داخل قلبش . اما اون زنده موند و برگشت .
دی : چ..چی ؟
یونگی : آگوست دی نههههه ( با داد )
گابلین : ای بدبخت
کوک : لعنتیییی
گابلین شمشیرش رو فرو کرد توی قلب آگوست دی . چند بار اون رو چرخوند . دوبار هم زدش توی شکمش و درش نیاورد
آگوست دی از دهنش خون جاری شد ...
دی : ی..یونگی ه..هیچ و..وقت ف..فراموشت نمیکنم
افتاد روی زمین ....
یونگی : نهههههههه
یونگی یکدفعه اون روش در اومد ..
شمشیر رو در آورد سر اون گابلین رو در آورد
تهیونگ و لونا آزاد شدن
یونگی آگوست دی رو بغل کرد
یونگی : ن..نه آگوست دی تو زنده میمونی
سریع آگوست دی رو بغل کرد برد طرف قصر . همه با عجله و نگرانی رفتن دنبال یونگی
رفتن گذاشتنش روی تخت ...
دکتر گودزیلا اومد و اون رو عمل کرد .
دکتر اومد بیرون از اتاق .
اومد بیرون و گفت ....
این داستان ادامه دارد ✋
به نظرتون آگوست دی زنده میمونه یا نه ؟
آگوست دی و یونگی رفتن ...
دی : یونگی محموله ها کجان ؟
یونگی : اونجان بدو بریمممم
محموله هارو برداشتن و رفتن .
جاساز کردن داخل قصر و رفتن داخل قصر
دی : بچه ها بدوین لباساتون رو بپوشید باید سریع تر بریم به میدون طلایی
همه زره و شمشیر رو برداشتن و رفتن
پرش زمانی :
همه دارن می جنگن ...
شینوبو میخواد از پشت شمشیر بخوره
دی : نهههه ( رفت سربازه رو کشت )
شینوبو : ممنون
مینی با تبر اومد بالا سرشون
دی : مینی مواظب باش
مینی زد سر یارو رو ترکوند
دی : اونجارو اون یارو گابلینه
آگوست دی حمله کرد بهش و شمشیرش رو فرو کرد داخل قلبش . اما اون زنده موند و برگشت .
دی : چ..چی ؟
یونگی : آگوست دی نههههه ( با داد )
گابلین : ای بدبخت
کوک : لعنتیییی
گابلین شمشیرش رو فرو کرد توی قلب آگوست دی . چند بار اون رو چرخوند . دوبار هم زدش توی شکمش و درش نیاورد
آگوست دی از دهنش خون جاری شد ...
دی : ی..یونگی ه..هیچ و..وقت ف..فراموشت نمیکنم
افتاد روی زمین ....
یونگی : نهههههههه
یونگی یکدفعه اون روش در اومد ..
شمشیر رو در آورد سر اون گابلین رو در آورد
تهیونگ و لونا آزاد شدن
یونگی آگوست دی رو بغل کرد
یونگی : ن..نه آگوست دی تو زنده میمونی
سریع آگوست دی رو بغل کرد برد طرف قصر . همه با عجله و نگرانی رفتن دنبال یونگی
رفتن گذاشتنش روی تخت ...
دکتر گودزیلا اومد و اون رو عمل کرد .
دکتر اومد بیرون از اتاق .
اومد بیرون و گفت ....
این داستان ادامه دارد ✋
به نظرتون آگوست دی زنده میمونه یا نه ؟
۲.۱k
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.