فرشته ای که رفت p26
تهیونگ: بچه ها بهتون گفتم که اروم وارد بالکن میشیم و شما میرین میگردین و منم میرم اتاق شخصیشون اوکی؟
بقیه افراد: چشم
تهیونگ:
تا رسیدم درو اروم باز کردم دیدم خالیه اتاق رفتم چند اتاق دیگه هم دیدم تا رسیدم به آخری درو باز کردم و با صحنه ای روبه رو شدم ک ک که چی ؟؟؟
اون ا.ت و جیمین کثیف که داشتن همو میبوسیدن ا.ت هم سعی میکرد بره ولی دست اون نمیگذاشت درو اروم بستم طوری که اصلا نفهمیدن من وارد شدم 😐
خودمو جمع جور کردم رفتم پشت سوتون بلند قایم شدم
بعد از مین ا.ت اومد بیرون وایی مث قبل هنوزم خوشگل و ناز بود بعدش جیمین رفت طبقه بالا بعشدم ا.ت رفت تو اتاق بچه هاشون همون لحظه من به لوکا(یکی از افراد تهیونگ البته آمریکایی بودا) اشاره کردم که به بقیه هم بگه ا.ت که رفت تو جیمین رو بیهوش کنن طوری که اصلا متوجه نشه و بیان بیرون اونا هم گفتن چشم بعدشم لوکا اومد گفت اوکی شد دستمال گذاشتیم جلوی صورتش و اومدیم الان کاملا بیهوشه تهیونگ : خوبه با بند ببنیدنش بره تو انباری درم قفل کنین دوتا بچه های کثیفن ببر پرورشگاه ا.ت مال خودمه نه بچه لازمه نه جیمین
لوکا: چشم اقا
تهیونگ: خوبه میرم سراغ ا.ت
ا.ت ویو :
داشتم بچه هامو بغل میکردم که صدای وحشتناکی اومد بچه ها رو گذاشتم رفتم ببینم چی شده و سیاهی مطلق
صبح:
ا.ت ویو:
بیدار شدم تو یه خونه آپارتمانی بودم ترسیده بودم اومدم بلند شم دیدم پام بسته شده به لبه تخت بلند شدم بازش کردم و دوییدم تا درو باز کنم هر چی سعی کردم نشد قفل بود داد و جیغ زدم که بلاخره یکی اومد
تهیونگ: ا.ت
ا.ت : تو کی هستی
ته ته ماسکشو برداشت
(بچه ها چون سختمه هی بنویسم تهیونگ مینویسم وی)
ا.ت : ت . ت .تهیونگ
وی : آره منم
ا.ت : تا حالا کجا بودی ؟
بغل
وی : ببخشید که نبودم
ا.ت : وایسا ببینم
سیلی به تهیونگ
ا.ت : اون دختره کی بود تو زن داری برای وی اومدی دنبال من تو ازدواج کردی منم ازدواج کردم تو حق نداری بیای دنبال من
تهیونگ: میدونی......
لایک کن بعد برو بعدی رو بخون
بقیه افراد: چشم
تهیونگ:
تا رسیدم درو اروم باز کردم دیدم خالیه اتاق رفتم چند اتاق دیگه هم دیدم تا رسیدم به آخری درو باز کردم و با صحنه ای روبه رو شدم ک ک که چی ؟؟؟
اون ا.ت و جیمین کثیف که داشتن همو میبوسیدن ا.ت هم سعی میکرد بره ولی دست اون نمیگذاشت درو اروم بستم طوری که اصلا نفهمیدن من وارد شدم 😐
خودمو جمع جور کردم رفتم پشت سوتون بلند قایم شدم
بعد از مین ا.ت اومد بیرون وایی مث قبل هنوزم خوشگل و ناز بود بعدش جیمین رفت طبقه بالا بعشدم ا.ت رفت تو اتاق بچه هاشون همون لحظه من به لوکا(یکی از افراد تهیونگ البته آمریکایی بودا) اشاره کردم که به بقیه هم بگه ا.ت که رفت تو جیمین رو بیهوش کنن طوری که اصلا متوجه نشه و بیان بیرون اونا هم گفتن چشم بعدشم لوکا اومد گفت اوکی شد دستمال گذاشتیم جلوی صورتش و اومدیم الان کاملا بیهوشه تهیونگ : خوبه با بند ببنیدنش بره تو انباری درم قفل کنین دوتا بچه های کثیفن ببر پرورشگاه ا.ت مال خودمه نه بچه لازمه نه جیمین
لوکا: چشم اقا
تهیونگ: خوبه میرم سراغ ا.ت
ا.ت ویو :
داشتم بچه هامو بغل میکردم که صدای وحشتناکی اومد بچه ها رو گذاشتم رفتم ببینم چی شده و سیاهی مطلق
صبح:
ا.ت ویو:
بیدار شدم تو یه خونه آپارتمانی بودم ترسیده بودم اومدم بلند شم دیدم پام بسته شده به لبه تخت بلند شدم بازش کردم و دوییدم تا درو باز کنم هر چی سعی کردم نشد قفل بود داد و جیغ زدم که بلاخره یکی اومد
تهیونگ: ا.ت
ا.ت : تو کی هستی
ته ته ماسکشو برداشت
(بچه ها چون سختمه هی بنویسم تهیونگ مینویسم وی)
ا.ت : ت . ت .تهیونگ
وی : آره منم
ا.ت : تا حالا کجا بودی ؟
بغل
وی : ببخشید که نبودم
ا.ت : وایسا ببینم
سیلی به تهیونگ
ا.ت : اون دختره کی بود تو زن داری برای وی اومدی دنبال من تو ازدواج کردی منم ازدواج کردم تو حق نداری بیای دنبال من
تهیونگ: میدونی......
لایک کن بعد برو بعدی رو بخون
۳.۲k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.