به وقت عاشقی♡... P=3
کیم= اوضاع شرکت خیلی وخيمه...قرار داد ها داره شکست میخوره.. خیلی ها استعفا دادن ... به بودجه شرکت دسپرت زدن و...
ا.ت=و چی!؟ بازم هس؟ چطور میتونی با شرکت مادرم یا به ظاهر عشقت همچین کاری کنی... خوب میدونی برای برپا کردن اون شرکت چه زحمت هایی کشید!
کیم=بله...و..فکری هم دارم اما.. باید مطمئن شم...
ا.ت=به هر حال من دیگه میرم...
(تو کافه)
☆رفتم سمت کافه همیشگی من و سونگ راستی نگفتم سونگ دوست پسرم یا همون همسر آیندمه خیلی دوسش دارم... زندگی بدون اون برام مثل جهنمه.. الان 1 ساله که هم و میشناسیم... هنوزم اولین روز که دیدمش رو یادمه(فلش بک)
☆شب ترسناکی بود بارون و طوفان همراه با رعد و برق های سنگین تو این تاریکی مطلق که فقط نور برخی ماشین ها معلوم بود لحظات ترسناکی رو رقم میزدند... اون روز مادرم فوت شده بود... کنار پل ایستاده بودم.. میخواستم به زندگیم پایان بدم... اما یکی دستم و کشید و.. (پایان)
سونگ=سلام عشقم!
ا. ت=اوه سونگ سلام! عزیزم چطوری؟
سونگ=خوبم عشقم بشین...
خوب چخبرا...
ا.ت=بدبختی
سونگ=بازم ناپدریت؟
ا.ت=اگه بدونی چه گند هایی زده!
سونگ=چی؟چیکار کرده باز!
ا.ت=چیکار میخواستی بکنه...نابود کردن شرکت مادرم شده سرگرمیش... خدا میدونه چی به سرمون میاد... سونگ من خیلی نگرانم...
سونگ=باشه عزیزم... خودت چطوری؟....
ا.ت=و چی!؟ بازم هس؟ چطور میتونی با شرکت مادرم یا به ظاهر عشقت همچین کاری کنی... خوب میدونی برای برپا کردن اون شرکت چه زحمت هایی کشید!
کیم=بله...و..فکری هم دارم اما.. باید مطمئن شم...
ا.ت=به هر حال من دیگه میرم...
(تو کافه)
☆رفتم سمت کافه همیشگی من و سونگ راستی نگفتم سونگ دوست پسرم یا همون همسر آیندمه خیلی دوسش دارم... زندگی بدون اون برام مثل جهنمه.. الان 1 ساله که هم و میشناسیم... هنوزم اولین روز که دیدمش رو یادمه(فلش بک)
☆شب ترسناکی بود بارون و طوفان همراه با رعد و برق های سنگین تو این تاریکی مطلق که فقط نور برخی ماشین ها معلوم بود لحظات ترسناکی رو رقم میزدند... اون روز مادرم فوت شده بود... کنار پل ایستاده بودم.. میخواستم به زندگیم پایان بدم... اما یکی دستم و کشید و.. (پایان)
سونگ=سلام عشقم!
ا. ت=اوه سونگ سلام! عزیزم چطوری؟
سونگ=خوبم عشقم بشین...
خوب چخبرا...
ا.ت=بدبختی
سونگ=بازم ناپدریت؟
ا.ت=اگه بدونی چه گند هایی زده!
سونگ=چی؟چیکار کرده باز!
ا.ت=چیکار میخواستی بکنه...نابود کردن شرکت مادرم شده سرگرمیش... خدا میدونه چی به سرمون میاد... سونگ من خیلی نگرانم...
سونگ=باشه عزیزم... خودت چطوری؟....
۵.۱k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.