loving bridegroom part 2
دستش را پس میزد! ولی بازم موفق نشد... گریه هاش سرازیر شده بودن و حتی ممکن بود خودش را بکشد
داخل عمارت رفتند اما هنوز دخترک ناراحت بود... زینتی میبارید از عمارت تعجب کرده بود از این همه جلال.. فکرش را نمیکرد خوناشامی گل هایی با رنگ های مختلف
و درختانی که بوی خوشی ازشون میومد داشته باشد!.. با صدای ضعیفی که فقط میتوانست بگوید گفت
y/n: ولم کن، ولم کن لطفا
و همانطور با مشت میزدش.. اما برایش بی اهمیت بود.. قطره اشکی روی گونه اش ریخت
صبرش لبریز شد و بغضی کرد که به او هم منتقل شده بود
سریع گذاشتش زمین.. بازم پوزخند های ترسناک اش دیده شد.. جونی برای دخترک نمانده بود.
V: ای خدا ببین با چه کسایی سر و کار داریم با بد کسی گیر افتادی
دخترک با خودش فکری کرد ایا این پسر اورا میکشد؟ ایا اورا به یک خدمتکاری حقیر تبدیل میکند؟
دوباره سوالات اشتباه و به درد نخور.. بوهایی به مشامش میرسید.. پسرک یک سری به اتاقش زد و دخترک را تنها گذاشت دخترک تنها در افکار خودش مشغول بود که صدای مزاحمی به گوشش رسید و درجا در خود به فرو رفت
Yuna (یونا): این کیه؟
JK: ولش کنید ارباب ایشان یک خدمتکار حقیر است خودتان را ناراحت نکنید بیاید برویم
"یونا برادر تهیونگ و جونگ کوک هم بادیگارد اصلیه یونا است"
دوباره این اتفاق افتاد.. بله سوال است چرا دخترک جواب او را نداد
اهوم حدس شما درست است
او شوک بهش وارد شده است
حالا سوال این است چطور اتفاقی است؟
اتفاق جدی است یا نه؟(پارت بعدی را بخوانید...)
داخل عمارت رفتند اما هنوز دخترک ناراحت بود... زینتی میبارید از عمارت تعجب کرده بود از این همه جلال.. فکرش را نمیکرد خوناشامی گل هایی با رنگ های مختلف
و درختانی که بوی خوشی ازشون میومد داشته باشد!.. با صدای ضعیفی که فقط میتوانست بگوید گفت
y/n: ولم کن، ولم کن لطفا
و همانطور با مشت میزدش.. اما برایش بی اهمیت بود.. قطره اشکی روی گونه اش ریخت
صبرش لبریز شد و بغضی کرد که به او هم منتقل شده بود
سریع گذاشتش زمین.. بازم پوزخند های ترسناک اش دیده شد.. جونی برای دخترک نمانده بود.
V: ای خدا ببین با چه کسایی سر و کار داریم با بد کسی گیر افتادی
دخترک با خودش فکری کرد ایا این پسر اورا میکشد؟ ایا اورا به یک خدمتکاری حقیر تبدیل میکند؟
دوباره سوالات اشتباه و به درد نخور.. بوهایی به مشامش میرسید.. پسرک یک سری به اتاقش زد و دخترک را تنها گذاشت دخترک تنها در افکار خودش مشغول بود که صدای مزاحمی به گوشش رسید و درجا در خود به فرو رفت
Yuna (یونا): این کیه؟
JK: ولش کنید ارباب ایشان یک خدمتکار حقیر است خودتان را ناراحت نکنید بیاید برویم
"یونا برادر تهیونگ و جونگ کوک هم بادیگارد اصلیه یونا است"
دوباره این اتفاق افتاد.. بله سوال است چرا دخترک جواب او را نداد
اهوم حدس شما درست است
او شوک بهش وارد شده است
حالا سوال این است چطور اتفاقی است؟
اتفاق جدی است یا نه؟(پارت بعدی را بخوانید...)
۹۹۱
۲۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.