𝐀𝐥𝐨𝐧𝐞 𝐢𝐧 𝐒𝐞𝐨𝐮𝐥 پارت ۱۰
خاله اومد پیشمون
خاله=سلام دختر قشنگم
ا/ت=سلام خاله خوبی؟
خاله=هعی خاله جان میگذره تو چطوری
ا/ت=خوبم خاله جونم
همون موقع که با خاله حرف میزدیم که امیر از تو اتاقش در شد
امیر پسری بود که هم سن ماهان بود و باهم زیاد میونه خوبی نداشتن من حدودا ۴ ۵ سالم بود که عاشق این امیر شده بودم و همیشه میومدم خونشون ولی خب اون به من توجه نمیکرد ولی من بیشتر عاشقش میشدم ولی الان من دیگه عاشقش نیستم و اون همش دنبال منه
امیر=به به ا/ت خانم از اینورا خوبی؟
ا/ت=خوبم تو چطوری
امیر=خوبم چیکار میکنی خوشگل شدیا خیلی وقته ندیدمت
با چشماش زیر نظرم داشت و سر تا پامو انالیز کرد منم نگاش میکردم مثل همیشه جذاب و خوشگل قد بلند و هیکل البته زیاد نه که بهش بگم غول بیابونی ولی خوب بود چشمای مشکی داشت و موهاش مثل موهای من خرمایی بودن و همیشه خوش حالت بود یک پیرهن طوسی رنگ پوشیده بود با شلوار جذب مشکی کم کم داشتم جذبش میشدم که ماهان از دور پیداش شد
ماهان=سلام
امیر=بههه داش ماهان چطوری؟
ماهان=خوبم تو چطوری
امیر=خوبم چه خبرا چیکار میکنی
امیر خیلی صمیمی بود و خوش و بش میکرد ولی ماهان خیلی سرد بود
چند دیقه بعد زنگ در و زدن و خاله باز کرد
خاله دیگم بود اومد داخل پشت سرش هم ارتمیس بود اومد تو
ارتمیس=ا/تتتتتتتت بیا بخلم اوننیی جونم
ا/ت=ارتمیسسس بیا اینجا ببینم عشخم چطوری نفسی
ارتمیس=عالی ام عشخم چه خبر دلم چقد برات تنگ شده بود
بغلش کردم دلم میخواست گریه کنم از خوشحالی نزدیک یک سال ندیده بودمش منو اون خیلی صمیمی بودیم اونم مثل من ارمی بود و بایس جفتمونم......
ارتمیس=ا/ت
ا/ت=جونم
ارتمیس=ماهان نیومده........
خاله=سلام دختر قشنگم
ا/ت=سلام خاله خوبی؟
خاله=هعی خاله جان میگذره تو چطوری
ا/ت=خوبم خاله جونم
همون موقع که با خاله حرف میزدیم که امیر از تو اتاقش در شد
امیر پسری بود که هم سن ماهان بود و باهم زیاد میونه خوبی نداشتن من حدودا ۴ ۵ سالم بود که عاشق این امیر شده بودم و همیشه میومدم خونشون ولی خب اون به من توجه نمیکرد ولی من بیشتر عاشقش میشدم ولی الان من دیگه عاشقش نیستم و اون همش دنبال منه
امیر=به به ا/ت خانم از اینورا خوبی؟
ا/ت=خوبم تو چطوری
امیر=خوبم چیکار میکنی خوشگل شدیا خیلی وقته ندیدمت
با چشماش زیر نظرم داشت و سر تا پامو انالیز کرد منم نگاش میکردم مثل همیشه جذاب و خوشگل قد بلند و هیکل البته زیاد نه که بهش بگم غول بیابونی ولی خوب بود چشمای مشکی داشت و موهاش مثل موهای من خرمایی بودن و همیشه خوش حالت بود یک پیرهن طوسی رنگ پوشیده بود با شلوار جذب مشکی کم کم داشتم جذبش میشدم که ماهان از دور پیداش شد
ماهان=سلام
امیر=بههه داش ماهان چطوری؟
ماهان=خوبم تو چطوری
امیر=خوبم چه خبرا چیکار میکنی
امیر خیلی صمیمی بود و خوش و بش میکرد ولی ماهان خیلی سرد بود
چند دیقه بعد زنگ در و زدن و خاله باز کرد
خاله دیگم بود اومد داخل پشت سرش هم ارتمیس بود اومد تو
ارتمیس=ا/تتتتتتتت بیا بخلم اوننیی جونم
ا/ت=ارتمیسسس بیا اینجا ببینم عشخم چطوری نفسی
ارتمیس=عالی ام عشخم چه خبر دلم چقد برات تنگ شده بود
بغلش کردم دلم میخواست گریه کنم از خوشحالی نزدیک یک سال ندیده بودمش منو اون خیلی صمیمی بودیم اونم مثل من ارمی بود و بایس جفتمونم......
ارتمیس=ا/ت
ا/ت=جونم
ارتمیس=ماهان نیومده........
۹.۸k
۲۹ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.