Life full of pain
Life full of pain
Part8
ا/ت ویو :
ینی چی این که لباس نیست... رسما دوتا بنده فقط:/
هوووف باید باهاش راه بیام از رفتار مهمونای اون شب باهاش متوجه شدم که آدم کمی نیست و بهتره زیاد پا رو دمش نزارم..
چند مین بعد :
بعد از اینکه لباس و پوشیدم حدس اینکه چه کاری ازم بخواد سخت نبود
پس یه میکاپ با تن قهوه ای و جگری رو صورتم نشوندم و با دست و دل بازی رژلب جگری مو رو لبام کشیدم و در ادامه با زدن لاک و عطر تمومش کردم
وارد راهرو شدم و از آجوما پرسیدم کجا باید برم
به سمت اتاقی رفت که در چرم مشکی داشت
با پا گذاشتن توی اتاق با فضای به شدت تاریک و چیدمان پسرونه مشکی رو به رو شدم
جونگ کوک روی مبل چرم نشسته بود و پشتش به من بود و از دودی که از طرف صورتش خارج میشد ، میشد فهمید داره یه چیزی میکشه
جلوتر رفتم و کنار مبل ایستادم
نمیدونستم باید چیکار کنم
ولی وقتی با اون صدای بم و جذاب گفت
_برو و هنرتو نشونم بده آنا کوچولو
نزدیک بود غش کنم ولی گفتم
+چی؟؟ آنا؟؟؟ من اسمم و بهت گفته بودم آنا کیه؟ مستی؟ توهم زدی؟؟
_بعدا میفهمی چرا بهت میگم آنا...شروع کن
+(ینی چی خو مرتیکه جذاب الان من بدون اهنگ تو تاریکی چه غلطی کنم؟ هوووووووف رفتم جلوش ایستادم که یهو چند نور مسقیم روم تابید و باعث شد قیافه جونگ کوک رو نبینم یهو صدای موزیکی که خوب میشناختمش پلی شد اول با با آرامش چرخش به کمرم دادم و کم کم با ضرب گرفتن آهنگ کمر منم شروع به ضرب گرفتن شد و از یه جایی به بعد وجود اون رو فراموش کردم و با عشوه و هنری که همه رو مجنون میکرد شروع به رقصیدن کردم )
کوک :
لعنتی شراب باعث شده بود از حال خودم دور شم و حالا با این لعنتی دارم به سختی جلو خودمو میگیرم
ولی با زدن شیک باسنش نتونستم طاقت بیارم و از پشت بهش چسبیدم و دهنمو چسبوندم به لاله گوش و گفتم
_حالا فهمیدم چرا اینقدر برات سر و دست میشکنن آنا
+هییین وای قلبم ت..ت.تو ( با حس کردن چیز سفتی رو باسنم به عمق ماجرا پی بردم ) وای ... برو عقبب
_چیشده
+تو .. خودت بهتر میدونی
_هووم فک نکنم چیز عجیبی باشه
*لاله گوشش رو گاز گرفت و همونجا پچ زد
_به هرحال اولین بارت که نیست هوم؟
(لعنتی با گازی که از گوشم گرفت شل شدم تو بغلش که اگه نگرفته بودم پهن زمین میشدم )
+اولین بارم نیست ولی نمیخوام تجربه ش ک...آخ
(با گازی که از گردنم گرفت آخمو در آورد لعنتی نباید تحریک میشدم
ولی برای اولین تجربه م ... زیادی عادی نبود؟)
_زوده واسه آخ و ناله ت بیب
نظر یادتون نره♡
Part8
ا/ت ویو :
ینی چی این که لباس نیست... رسما دوتا بنده فقط:/
هوووف باید باهاش راه بیام از رفتار مهمونای اون شب باهاش متوجه شدم که آدم کمی نیست و بهتره زیاد پا رو دمش نزارم..
چند مین بعد :
بعد از اینکه لباس و پوشیدم حدس اینکه چه کاری ازم بخواد سخت نبود
پس یه میکاپ با تن قهوه ای و جگری رو صورتم نشوندم و با دست و دل بازی رژلب جگری مو رو لبام کشیدم و در ادامه با زدن لاک و عطر تمومش کردم
وارد راهرو شدم و از آجوما پرسیدم کجا باید برم
به سمت اتاقی رفت که در چرم مشکی داشت
با پا گذاشتن توی اتاق با فضای به شدت تاریک و چیدمان پسرونه مشکی رو به رو شدم
جونگ کوک روی مبل چرم نشسته بود و پشتش به من بود و از دودی که از طرف صورتش خارج میشد ، میشد فهمید داره یه چیزی میکشه
جلوتر رفتم و کنار مبل ایستادم
نمیدونستم باید چیکار کنم
ولی وقتی با اون صدای بم و جذاب گفت
_برو و هنرتو نشونم بده آنا کوچولو
نزدیک بود غش کنم ولی گفتم
+چی؟؟ آنا؟؟؟ من اسمم و بهت گفته بودم آنا کیه؟ مستی؟ توهم زدی؟؟
_بعدا میفهمی چرا بهت میگم آنا...شروع کن
+(ینی چی خو مرتیکه جذاب الان من بدون اهنگ تو تاریکی چه غلطی کنم؟ هوووووووف رفتم جلوش ایستادم که یهو چند نور مسقیم روم تابید و باعث شد قیافه جونگ کوک رو نبینم یهو صدای موزیکی که خوب میشناختمش پلی شد اول با با آرامش چرخش به کمرم دادم و کم کم با ضرب گرفتن آهنگ کمر منم شروع به ضرب گرفتن شد و از یه جایی به بعد وجود اون رو فراموش کردم و با عشوه و هنری که همه رو مجنون میکرد شروع به رقصیدن کردم )
کوک :
لعنتی شراب باعث شده بود از حال خودم دور شم و حالا با این لعنتی دارم به سختی جلو خودمو میگیرم
ولی با زدن شیک باسنش نتونستم طاقت بیارم و از پشت بهش چسبیدم و دهنمو چسبوندم به لاله گوش و گفتم
_حالا فهمیدم چرا اینقدر برات سر و دست میشکنن آنا
+هییین وای قلبم ت..ت.تو ( با حس کردن چیز سفتی رو باسنم به عمق ماجرا پی بردم ) وای ... برو عقبب
_چیشده
+تو .. خودت بهتر میدونی
_هووم فک نکنم چیز عجیبی باشه
*لاله گوشش رو گاز گرفت و همونجا پچ زد
_به هرحال اولین بارت که نیست هوم؟
(لعنتی با گازی که از گوشم گرفت شل شدم تو بغلش که اگه نگرفته بودم پهن زمین میشدم )
+اولین بارم نیست ولی نمیخوام تجربه ش ک...آخ
(با گازی که از گردنم گرفت آخمو در آورد لعنتی نباید تحریک میشدم
ولی برای اولین تجربه م ... زیادی عادی نبود؟)
_زوده واسه آخ و ناله ت بیب
نظر یادتون نره♡
۴.۸k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.