نازنینم صدقه ای ابروی دو مژگانت شوم
نازنینم صدقه ای ابروی دو مژگانت شوم
دعوتم کی میکنی تا اینکه مهمانت شوم
می سرایم از برایت نازنین شعر و غزل
یک نظرسویم بوبین ای جان به قربانت شوم
آخ چه می زیبد تبسم به لبانه نازک ات
کاش میشد غنچه ای بر لبهای خندانت شوم، چون زلیخا عاشقم باش دلربایم تا که من
مثل يوسف دربند و زنجیر و زندانت شوم
گاهی با ناز و کرشمه میکنی سویم نگاه
صدقه ای ناز و ادا قربان چشمانت شوم
میزنی شانه به زلفان سیاهت نازنین
ای فدای آن سیه زلف پریشانت شوم
دعوتم کی میکنی تا اینکه مهمانت شوم
می سرایم از برایت نازنین شعر و غزل
یک نظرسویم بوبین ای جان به قربانت شوم
آخ چه می زیبد تبسم به لبانه نازک ات
کاش میشد غنچه ای بر لبهای خندانت شوم، چون زلیخا عاشقم باش دلربایم تا که من
مثل يوسف دربند و زنجیر و زندانت شوم
گاهی با ناز و کرشمه میکنی سویم نگاه
صدقه ای ناز و ادا قربان چشمانت شوم
میزنی شانه به زلفان سیاهت نازنین
ای فدای آن سیه زلف پریشانت شوم
۱.۶k
۱۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.