رمان شراب خونی🤤🍷
#شراب_خونی
#part41
"توی مدرسه"
"ویو ات"
داشتم با کوک حرف میزدم که بورام و تهیونگ اومدن
ات:چطوری بورام؟
بورام:خوبممم تو چطوری ات؟
ات:خوب مرسی...خب بیاین بریم توی کلاس که الان اقای کیم میاد
کوک و تهیونگ و بورام:اکیه بریم
رفتیم توی کلاس و بعد از پنج دقیقه اقای کیم اومد
نامجون:خب کتاباتون رو باز کنید...ات و بورام و تهیونگ بیاین پای تخته
کوک بلند شد و رفت جلوی اقای کیم وایستاد
کوک:هوش...یکوقت کلمه ی خانم از دهنت نیوفتاده؟خانم کیم فهمیدی؟خانم پارک...
نامجون:بهتره زر اضافی نزنی اقای جئون جونگ کوک و بری سرجات بشینی...!
کوک:هه خیلی داری زبون درازی میکنی...
اقای کیم دسته به سینه وایستاد و گفت
"خب؟"
ات:کوک...لطفا برو بشین...باشه؟
کوک:پوفففف لعنتی
این و گفت و رفت سرجاش نشست
ماهم سوال هارو حل کردیم و سرجامون نشستیم
............
"ویو کوک"
زنگ خورده بود و باید میرفتم هتل...امروز نامجون خیلی داشت بلبل زبونی میکرد برای همین باید یکم ادب میشد😏
#part41
"توی مدرسه"
"ویو ات"
داشتم با کوک حرف میزدم که بورام و تهیونگ اومدن
ات:چطوری بورام؟
بورام:خوبممم تو چطوری ات؟
ات:خوب مرسی...خب بیاین بریم توی کلاس که الان اقای کیم میاد
کوک و تهیونگ و بورام:اکیه بریم
رفتیم توی کلاس و بعد از پنج دقیقه اقای کیم اومد
نامجون:خب کتاباتون رو باز کنید...ات و بورام و تهیونگ بیاین پای تخته
کوک بلند شد و رفت جلوی اقای کیم وایستاد
کوک:هوش...یکوقت کلمه ی خانم از دهنت نیوفتاده؟خانم کیم فهمیدی؟خانم پارک...
نامجون:بهتره زر اضافی نزنی اقای جئون جونگ کوک و بری سرجات بشینی...!
کوک:هه خیلی داری زبون درازی میکنی...
اقای کیم دسته به سینه وایستاد و گفت
"خب؟"
ات:کوک...لطفا برو بشین...باشه؟
کوک:پوفففف لعنتی
این و گفت و رفت سرجاش نشست
ماهم سوال هارو حل کردیم و سرجامون نشستیم
............
"ویو کوک"
زنگ خورده بود و باید میرفتم هتل...امروز نامجون خیلی داشت بلبل زبونی میکرد برای همین باید یکم ادب میشد😏
۱۴.۰k
۱۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.