تک پارتی ( درخواستي )
خیانت :
پرستار : عزیزم اروم باش
جوکیونگ : ولم کن اون همسر من بود هققق اون همسر من رو با خودش گرفت هسمر من داشت هراهیش میکرد اون مادر به خطا زنیکه ی عوضییییییی ( داد)
پرستار: خوشگلم اروم باش ولش کن اون به تو اهمیت نمیده پس بهتره تو هم بهش اه،یک ندی
جوکیونگ: بزار ببینم یبار
رزی: دختر چیکار کردی با خودت که کارت به تیمارستان رسیده
پرستار :رزی جان بهتره به همسرش زنگ بزنی بگی یدقه بیاد اینجا
رزی :باشه ............الووو سلام جونگ کوک کارت داشتم
کوک: الو سلام باشه کجا بیام
رزی: تیمارستان( بورا )
کوک: تیمارستان برای چی ؟
رزی: بیا ....میفهمی !
کوک: اوکی!
( چند مین بعد وقتی که کوک رسید )
رزی : سلام اومدی &مثل همیشه خوشحال بود انگار نه انگار اون دختره داشت اونجا جون میکند ( جوکیونگ رو میگه)
کوک: صدای چیه 😳😳😳😲😲😲
جوکیونگ: ولم کنید بگید بی( حرفش با دیدن جونگ کوک قطع شد و اومد سمتش)
جوکیونگ: چقدر خوشحالی 🙃🙃دوسش داری؟ اونم دوست داره ؟ بچه دار نشدید نه؟ منو باردار نکردی اونو باردار کن دوست داشتم مادر شم هق میفهمیییی؟ هققق ( دستاشو دو طرف صورت کوک میزاره) بگو اسم بچتونو چی میزارین ؟ بگو هقق
کوک: بورااااهققققققققققق منو ببخش عشقم هققققققققق
جوکیونگ: من اینو خیلی دوست دارم اسم خوبیه عااا گریه هققق نکن هقققق عیب نداره تو زندگیه بعدیم یه شوهر خوب گیر میارم بعد بچه دار میشیم منم مامان میشم اسمشم بورام
کوک: & دلش با تمامی حرفای دخترک ریش ریش میشد ای کاش دخترک رو به ارزوش میرسوند&
( امروز روز عروسی کوک بود و دخترک امروز خودکشی میکرد دخترک به روی پشت بام رفت و خودش رو انجات پایین رزی هم به کوک زنگ زد ولی وقتی کوک اومد جوکیونگ گفت)
کوک: چرا همچین کاری کردی هققققققق
جوکیونگ : تو لباس دامادی خوشگل تری ایکاش ....منم .....عروس میشدم .....میرقصیدم
کوک: لعنتی نرووووووووووو
جوکیونگ : دوست ......دا....رم.....( بوققققققققققققققققققققق)
.
.
.
.
.
.
خب میدونم الان گریت گرفته چون ننم گریه ام گرفت
پرستار : عزیزم اروم باش
جوکیونگ : ولم کن اون همسر من بود هققق اون همسر من رو با خودش گرفت هسمر من داشت هراهیش میکرد اون مادر به خطا زنیکه ی عوضییییییی ( داد)
پرستار: خوشگلم اروم باش ولش کن اون به تو اهمیت نمیده پس بهتره تو هم بهش اه،یک ندی
جوکیونگ: بزار ببینم یبار
رزی: دختر چیکار کردی با خودت که کارت به تیمارستان رسیده
پرستار :رزی جان بهتره به همسرش زنگ بزنی بگی یدقه بیاد اینجا
رزی :باشه ............الووو سلام جونگ کوک کارت داشتم
کوک: الو سلام باشه کجا بیام
رزی: تیمارستان( بورا )
کوک: تیمارستان برای چی ؟
رزی: بیا ....میفهمی !
کوک: اوکی!
( چند مین بعد وقتی که کوک رسید )
رزی : سلام اومدی &مثل همیشه خوشحال بود انگار نه انگار اون دختره داشت اونجا جون میکند ( جوکیونگ رو میگه)
کوک: صدای چیه 😳😳😳😲😲😲
جوکیونگ: ولم کنید بگید بی( حرفش با دیدن جونگ کوک قطع شد و اومد سمتش)
جوکیونگ: چقدر خوشحالی 🙃🙃دوسش داری؟ اونم دوست داره ؟ بچه دار نشدید نه؟ منو باردار نکردی اونو باردار کن دوست داشتم مادر شم هق میفهمیییی؟ هققق ( دستاشو دو طرف صورت کوک میزاره) بگو اسم بچتونو چی میزارین ؟ بگو هقق
کوک: بورااااهققققققققققق منو ببخش عشقم هققققققققق
جوکیونگ: من اینو خیلی دوست دارم اسم خوبیه عااا گریه هققق نکن هقققق عیب نداره تو زندگیه بعدیم یه شوهر خوب گیر میارم بعد بچه دار میشیم منم مامان میشم اسمشم بورام
کوک: & دلش با تمامی حرفای دخترک ریش ریش میشد ای کاش دخترک رو به ارزوش میرسوند&
( امروز روز عروسی کوک بود و دخترک امروز خودکشی میکرد دخترک به روی پشت بام رفت و خودش رو انجات پایین رزی هم به کوک زنگ زد ولی وقتی کوک اومد جوکیونگ گفت)
کوک: چرا همچین کاری کردی هققققققق
جوکیونگ : تو لباس دامادی خوشگل تری ایکاش ....منم .....عروس میشدم .....میرقصیدم
کوک: لعنتی نرووووووووووو
جوکیونگ : دوست ......دا....رم.....( بوققققققققققققققققققققق)
.
.
.
.
.
.
خب میدونم الان گریت گرفته چون ننم گریه ام گرفت
۱۰.۲k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.