عشقی که بهم دادی
"part 52"
*از زبان ا.ت
توی شرکت غوغا بود و هانا هنوز نیومده بود
گوشیشم جواب نمیداد
معلومه کجاعه؟
داشتم با خودم تو اتاق بلند بلند حرف میزدم
اون جانگ هی عوضی چطوری همچین درخواستی داده
میخواد تکنولوژی مارو بخره
اگه اون اینکارو لکنه و رئیس تن به این خواسته ش بده ممکنه همه مون اخراج شیم
از دیوار شیشه ای اتاقم بیرون رو میدیدم
صورت های نگران همه
کاش هیچوقت جانگ هی رو نمیدیدم
*پاییز سال ۲۰۱۸
*ویو ا.ت
همیشه آرزوم بود توی شرکت ام سی جی کار کنم
هنوز جدایی از تهیونگ اذیتم میکرد
ولی کار میتونه حواسمو پرت کنه
٪کیم ا.ت...به جمع ما خوش اومدی(خنده)
همه برام دست زدن
خیلی خوشحال بودم
آقای جانگ بخاطر استخدام من مهمونی ترتیب داده بود
واقعا مرد مهربونیه
*زمان حال
*از زبان ا.ت
باید زود تر میفهمیدم
باید زود تر ازش دو میموندم
تا اینجوری واسه انتقام گرفتن از من نخواد تکنولوژی ای که این همه براش جون کندمو بخره
*پاییز سال ۲۰۱۸
*از زبان ا.ت
به ساعتم نگاه کردن
ساعت ۲۱:۳۵ رو تشون میداد
گزارش کارمو از روی میز برداشتم و بلند شدم
هیچکس تو شرکت نبود
ولی آقای جانگ هنوز توی اتاقش بود
شیشه های مات اتاقش نمیذاشتن چیزی ببینم
رفتم سمت اتاقش و در زدم
٪بیا تو
رفتم تو و تعظیم کردم
به چهره ش نگاه کردم
ولی معلوم بود حالش خوب نیست
بوی الکل توی اتاقش پیچیده بود
+آقای جانگ گزارشِ....
نذاشت جمله مو تموم کنم اومد سمتم و برگه ها رو از دستم گرفت و برت کرد اونور
٪ا.ت اینا برای من مهم نیستن...مهم تویی
دستمو گرفت و برد سمت میزش و یه پیک برام ریخت و داد دستم
٪میشه باهام بنو...شی؟
سعی کردم بخورم ولی نتونستم حالم داشت بد میشد
+آقای جانگ من ظرفیت الکلم پایینه
خیلی ترسیده بودم
دستشو آورد و صورتمو گرفت و خودشو بهم نزدیک کرد
میخواستم منو بب...و...سه
کلی دست و پا زدم تا از دستش خلاص شدم
از اتاقش با گریه دویدم که دیدم میا دم دره
میا همیشه به من حسودی میکرد
چون جانگ هی به من توجه بیشتری نشون میداد
یه لحظه چشم تو چشم شدیم و من دویدم که از شرکت برم بیرون
فرداش به منابع انسانی گزارش آزار ج....ن.../سی دادم ولی اونا به من گفتن دروغگو
حتی میا که بهم قول داد بیاد و شهادت بده نیومد
تنها راهی که برام مونده بود
استعفا بود
خیلی اذیتم کرد تا استعفامو قبول کنه...ولی بعد مدت طولانی قبول کرد
*زمان حال
*از زبان ا.ت
ماگ توی دستمو پرت کردم رو زمین
خورد شد
مثل قلب من
هروقت یاد اونروزا میوفتم...بیشتر به این فک میکنم که
ا.ت....تو چرا زنده ای
گوشی رو از جیب شلوارم در آوردم و برای بار صدم زنگ زدم هانا
ولی دوباره ردم داد
حالا فهمیدین چرا این دوتا انقدر باهم پدر کشتگی دارن؟
لایک کامنت و فالو یادت نره🥰🎉
*از زبان ا.ت
توی شرکت غوغا بود و هانا هنوز نیومده بود
گوشیشم جواب نمیداد
معلومه کجاعه؟
داشتم با خودم تو اتاق بلند بلند حرف میزدم
اون جانگ هی عوضی چطوری همچین درخواستی داده
میخواد تکنولوژی مارو بخره
اگه اون اینکارو لکنه و رئیس تن به این خواسته ش بده ممکنه همه مون اخراج شیم
از دیوار شیشه ای اتاقم بیرون رو میدیدم
صورت های نگران همه
کاش هیچوقت جانگ هی رو نمیدیدم
*پاییز سال ۲۰۱۸
*ویو ا.ت
همیشه آرزوم بود توی شرکت ام سی جی کار کنم
هنوز جدایی از تهیونگ اذیتم میکرد
ولی کار میتونه حواسمو پرت کنه
٪کیم ا.ت...به جمع ما خوش اومدی(خنده)
همه برام دست زدن
خیلی خوشحال بودم
آقای جانگ بخاطر استخدام من مهمونی ترتیب داده بود
واقعا مرد مهربونیه
*زمان حال
*از زبان ا.ت
باید زود تر میفهمیدم
باید زود تر ازش دو میموندم
تا اینجوری واسه انتقام گرفتن از من نخواد تکنولوژی ای که این همه براش جون کندمو بخره
*پاییز سال ۲۰۱۸
*از زبان ا.ت
به ساعتم نگاه کردن
ساعت ۲۱:۳۵ رو تشون میداد
گزارش کارمو از روی میز برداشتم و بلند شدم
هیچکس تو شرکت نبود
ولی آقای جانگ هنوز توی اتاقش بود
شیشه های مات اتاقش نمیذاشتن چیزی ببینم
رفتم سمت اتاقش و در زدم
٪بیا تو
رفتم تو و تعظیم کردم
به چهره ش نگاه کردم
ولی معلوم بود حالش خوب نیست
بوی الکل توی اتاقش پیچیده بود
+آقای جانگ گزارشِ....
نذاشت جمله مو تموم کنم اومد سمتم و برگه ها رو از دستم گرفت و برت کرد اونور
٪ا.ت اینا برای من مهم نیستن...مهم تویی
دستمو گرفت و برد سمت میزش و یه پیک برام ریخت و داد دستم
٪میشه باهام بنو...شی؟
سعی کردم بخورم ولی نتونستم حالم داشت بد میشد
+آقای جانگ من ظرفیت الکلم پایینه
خیلی ترسیده بودم
دستشو آورد و صورتمو گرفت و خودشو بهم نزدیک کرد
میخواستم منو بب...و...سه
کلی دست و پا زدم تا از دستش خلاص شدم
از اتاقش با گریه دویدم که دیدم میا دم دره
میا همیشه به من حسودی میکرد
چون جانگ هی به من توجه بیشتری نشون میداد
یه لحظه چشم تو چشم شدیم و من دویدم که از شرکت برم بیرون
فرداش به منابع انسانی گزارش آزار ج....ن.../سی دادم ولی اونا به من گفتن دروغگو
حتی میا که بهم قول داد بیاد و شهادت بده نیومد
تنها راهی که برام مونده بود
استعفا بود
خیلی اذیتم کرد تا استعفامو قبول کنه...ولی بعد مدت طولانی قبول کرد
*زمان حال
*از زبان ا.ت
ماگ توی دستمو پرت کردم رو زمین
خورد شد
مثل قلب من
هروقت یاد اونروزا میوفتم...بیشتر به این فک میکنم که
ا.ت....تو چرا زنده ای
گوشی رو از جیب شلوارم در آوردم و برای بار صدم زنگ زدم هانا
ولی دوباره ردم داد
حالا فهمیدین چرا این دوتا انقدر باهم پدر کشتگی دارن؟
لایک کامنت و فالو یادت نره🥰🎉
۴.۵k
۰۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.