به وقت عاشقی ♡... P=52
جیمین =يا خدا چتونه؟
ا. ت=جیمین نجاتم بده نزار من و بگیره... تو رو خدا...
کوک=هی از پشت جیمین بيا اینجا ببینم...! منم باید خیست کنم!
جیمین =يا!!!
ا. ت=(با داد بلندی که جیمین زد جفتمون ساکت شدیم... برگام چه قدرت صدایی...)
جیمین=اکی! ... امروز قبل از اینکه من و دوباره تا طبقه بالا تو اتاقتون بکشونین و مجبورم کنین بیدارتون کنم خودتون اومدین...
اما چرا دارین عین بچه های 2 ساله دنبال هم میکنین؟ تو چرا خیسی؟
کوک=ا. ت روم آب ریخت!
جیمین=چرا ا. ت؟
ا. ت=(همونطوری که پشت جیمین قائم شده بودم سعی کردم براش توضیح بدم)
جیمینا من میخواستم امروز ما زودتر بیایم تا تو دوباره توی زحمت نیفتی ولی اون اصلا به حرفم اهمیت نمیداد! حتی تکونم نمیخورد!
جیمین=اولا کوک! تمومش کن و اون پارچ اب و بده به من!
(کوک طلبکارانه مثل بچه ای که مامانش تنبیهش کرده پارچ آب و داد به جیمین)
جیمین =دوما ا. ت! تو نباید روی کوک آب میریختی! اگه سرما بخوره چی؟!
بهتره از هم عذرخواهی کنین و تو هم بری و لباساتو و عوض کنی کوک!
ا. ت=(جیمین عصبی با پارچ ابی که دستش بود از بینمون رو شد....)
ا. ت=کوک معذرت میخوام
کوک=همین!؟
ا. ت=پس چی؟!
کوک=بیا لباسم و خودت عوض کن....
ا. ت=هی کوک میزنمتا من و دیوونه نکن!
جیمین =يااااا!!!(داد)
ا. ت=(جیمین امروز خیلی بی اعصاب بود چش شده!؟ کوک که سریع رفت اتاق تا لباسش و عوض کنه منم رفتم پیش جیمین پشت میز صبحانه نشستم)
ا. ت=جیمین... حالت خوبه ؟اصلا مثل همیشه نیستی
جیمین=درسته... متاسفم که اینقدر داد زدم اما خبرایی بهم رسیده که اصلا خوب نیست..
ا. ت=چیشده!
جیمین =بیخیال....
ا.ت=لطفا!
جیمین=جئون!... اون فرار کرده و حالا هم جامون و میدونه!
ا. ت=خ.. خب این یعنی چی؟...
جیمین=يعني ممکنه بیاد و هممون و بکشه بخصوص کوک و...
ا. ت=(مغزم ارور داد دیگه هیچی نمیشنیدم... حالم بد شد و فقط احساس کردم از پشت میز افتادم زمین....
ا. ت=جیمین نجاتم بده نزار من و بگیره... تو رو خدا...
کوک=هی از پشت جیمین بيا اینجا ببینم...! منم باید خیست کنم!
جیمین =يا!!!
ا. ت=(با داد بلندی که جیمین زد جفتمون ساکت شدیم... برگام چه قدرت صدایی...)
جیمین=اکی! ... امروز قبل از اینکه من و دوباره تا طبقه بالا تو اتاقتون بکشونین و مجبورم کنین بیدارتون کنم خودتون اومدین...
اما چرا دارین عین بچه های 2 ساله دنبال هم میکنین؟ تو چرا خیسی؟
کوک=ا. ت روم آب ریخت!
جیمین=چرا ا. ت؟
ا. ت=(همونطوری که پشت جیمین قائم شده بودم سعی کردم براش توضیح بدم)
جیمینا من میخواستم امروز ما زودتر بیایم تا تو دوباره توی زحمت نیفتی ولی اون اصلا به حرفم اهمیت نمیداد! حتی تکونم نمیخورد!
جیمین=اولا کوک! تمومش کن و اون پارچ اب و بده به من!
(کوک طلبکارانه مثل بچه ای که مامانش تنبیهش کرده پارچ آب و داد به جیمین)
جیمین =دوما ا. ت! تو نباید روی کوک آب میریختی! اگه سرما بخوره چی؟!
بهتره از هم عذرخواهی کنین و تو هم بری و لباساتو و عوض کنی کوک!
ا. ت=(جیمین عصبی با پارچ ابی که دستش بود از بینمون رو شد....)
ا. ت=کوک معذرت میخوام
کوک=همین!؟
ا. ت=پس چی؟!
کوک=بیا لباسم و خودت عوض کن....
ا. ت=هی کوک میزنمتا من و دیوونه نکن!
جیمین =يااااا!!!(داد)
ا. ت=(جیمین امروز خیلی بی اعصاب بود چش شده!؟ کوک که سریع رفت اتاق تا لباسش و عوض کنه منم رفتم پیش جیمین پشت میز صبحانه نشستم)
ا. ت=جیمین... حالت خوبه ؟اصلا مثل همیشه نیستی
جیمین=درسته... متاسفم که اینقدر داد زدم اما خبرایی بهم رسیده که اصلا خوب نیست..
ا. ت=چیشده!
جیمین =بیخیال....
ا.ت=لطفا!
جیمین=جئون!... اون فرار کرده و حالا هم جامون و میدونه!
ا. ت=خ.. خب این یعنی چی؟...
جیمین=يعني ممکنه بیاد و هممون و بکشه بخصوص کوک و...
ا. ت=(مغزم ارور داد دیگه هیچی نمیشنیدم... حالم بد شد و فقط احساس کردم از پشت میز افتادم زمین....
۱۱.۹k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.