moon,sky
پادشاه : خوش اومدی تهیونگ
تهیونگ : اون دهن کثیفتو ببند اصلاًمعلوم هست با من چیکار دارین من که داشتم زندگیمو میکردم چیکار کردم که شما منو آوردین اینجا اصلاً گیریم من یه کاری کردم با جونگ کوک چیکار دارین
پادشاه : خب من گفتم بیای اینجا تا جواب همهی ای سوالاتت رو بگیری فقط قبلش کیم تهیونگ میتونی راز نگه دار باشی
تهیونگ : اگه راز نگه داری باعث میشه منو و جونگ کوک رو آزاد کنن همین الان جلوم یکی رو بکشی من کور میشم
پادشاه : خب توضیحش سخته من میدونم که دخترم آیسان تو این چندسال تموم زندانیارو آزاد میکرده البته فهمیدنش کار راحتی نبود میخوام تا میتونی از آیسان دور باشی اینجوری هم واسه تو خوب میشه هم جونگ کوک هم آیسان
تهیونگ : باشه من دیگه نزدیک آیسان نمیشم حالا برو سر اصل مطلب
پادشاه : خب طبق این وصیعت نامه آقای جئون جونگ کوک جانشین پادشاه قبلی خواهد بود یعنی جای من کپی اون وصیعت نامه دست یه سری از آدما افتاده درسته که من این جایگاهمو راحت به دست آوردم ولی قرار نیست راحت از دستش بدم پس باید اون آدمارو پیدا کنی اگه اونارو پیدا کردی من شمارو آزاد میکنم به شرط اینکه دهنت قرص بمونه
تهیونگ : ولی تو که این همه دم و دستگاه داری اونوقت من باید برم سراغشون تازه تو الان جای جونگ کوک نشستی حالا که اینو میدونم هرکاری میکنن که نتونی حتی یه دیقه فکر اینکه دوباره اینجا بشینی به سرت بزنه
پادشاه : ولی اگه راز نگه دار نباشی مجبور میشم جونگ کوک رو بکشم
تهیونگ : چ..ی .....چی
پادشاه : اره پس بهتره این رازو تو ذهنت دفنش کنی واسه اینکه معشوقت رو نجات بدی فکر نکنم کار سختی باشه که دهنتو ببندی ، فردا تورو میبرم به قصر ملکه تا جونگ کوک رو ببینی چون بعد ازین اگه جونگ کوک این جایگاه منو بگیره حسرت دوباره دیدنش رو باید باخودت به گور ببری
تهیونگ : خب اگه من اون آدمایی رو که از وصیعت نامه خبر دارن رو پیدا کنم منو و جونگ کوک رو آزاد میکنین
پادشاه : معلومه من تا وقتی دهنت بیته باشه سر حرفم میمونم
تهیونگ : پس تکلیف آیسان چی میشه
پادشاه : چی ؟
تهیونگ : حالا که میدونی آیسان به ما واسه آزاد شدن کمک میکنه چه بلایی سرش میاد
پادشاه : به تو ربطی نداره که من چه مجازاتی واسه این کارای دخترم درنظر میگیرم
تهیونگ : اتفاقاً جناب پادشاه شما جای اینکه خوبی های اون دخترو ببینی فقت دنبال اشتباهاتش میگردی آیسان با دل و جرئت ترین دختریه که من دیدم اون این همه سال آدمای بی گناهی که میخواستی به قتل برسونی رو فراری میداد اینارو نمیبینی
پادشاه : آیسان قرار نیست خیلی اینجا بمونه باد همیشه واسه آدم گل سرخ نمیاره
تهیونگ : منظورت چیه
پادشاه : ...........
تهیونگ : اون دهن کثیفتو ببند اصلاًمعلوم هست با من چیکار دارین من که داشتم زندگیمو میکردم چیکار کردم که شما منو آوردین اینجا اصلاً گیریم من یه کاری کردم با جونگ کوک چیکار دارین
پادشاه : خب من گفتم بیای اینجا تا جواب همهی ای سوالاتت رو بگیری فقط قبلش کیم تهیونگ میتونی راز نگه دار باشی
تهیونگ : اگه راز نگه داری باعث میشه منو و جونگ کوک رو آزاد کنن همین الان جلوم یکی رو بکشی من کور میشم
پادشاه : خب توضیحش سخته من میدونم که دخترم آیسان تو این چندسال تموم زندانیارو آزاد میکرده البته فهمیدنش کار راحتی نبود میخوام تا میتونی از آیسان دور باشی اینجوری هم واسه تو خوب میشه هم جونگ کوک هم آیسان
تهیونگ : باشه من دیگه نزدیک آیسان نمیشم حالا برو سر اصل مطلب
پادشاه : خب طبق این وصیعت نامه آقای جئون جونگ کوک جانشین پادشاه قبلی خواهد بود یعنی جای من کپی اون وصیعت نامه دست یه سری از آدما افتاده درسته که من این جایگاهمو راحت به دست آوردم ولی قرار نیست راحت از دستش بدم پس باید اون آدمارو پیدا کنی اگه اونارو پیدا کردی من شمارو آزاد میکنم به شرط اینکه دهنت قرص بمونه
تهیونگ : ولی تو که این همه دم و دستگاه داری اونوقت من باید برم سراغشون تازه تو الان جای جونگ کوک نشستی حالا که اینو میدونم هرکاری میکنن که نتونی حتی یه دیقه فکر اینکه دوباره اینجا بشینی به سرت بزنه
پادشاه : ولی اگه راز نگه دار نباشی مجبور میشم جونگ کوک رو بکشم
تهیونگ : چ..ی .....چی
پادشاه : اره پس بهتره این رازو تو ذهنت دفنش کنی واسه اینکه معشوقت رو نجات بدی فکر نکنم کار سختی باشه که دهنتو ببندی ، فردا تورو میبرم به قصر ملکه تا جونگ کوک رو ببینی چون بعد ازین اگه جونگ کوک این جایگاه منو بگیره حسرت دوباره دیدنش رو باید باخودت به گور ببری
تهیونگ : خب اگه من اون آدمایی رو که از وصیعت نامه خبر دارن رو پیدا کنم منو و جونگ کوک رو آزاد میکنین
پادشاه : معلومه من تا وقتی دهنت بیته باشه سر حرفم میمونم
تهیونگ : پس تکلیف آیسان چی میشه
پادشاه : چی ؟
تهیونگ : حالا که میدونی آیسان به ما واسه آزاد شدن کمک میکنه چه بلایی سرش میاد
پادشاه : به تو ربطی نداره که من چه مجازاتی واسه این کارای دخترم درنظر میگیرم
تهیونگ : اتفاقاً جناب پادشاه شما جای اینکه خوبی های اون دخترو ببینی فقت دنبال اشتباهاتش میگردی آیسان با دل و جرئت ترین دختریه که من دیدم اون این همه سال آدمای بی گناهی که میخواستی به قتل برسونی رو فراری میداد اینارو نمیبینی
پادشاه : آیسان قرار نیست خیلی اینجا بمونه باد همیشه واسه آدم گل سرخ نمیاره
تهیونگ : منظورت چیه
پادشاه : ...........
۳۱۱
۲۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.