تک پارتی کوک
قرار گذاشتید راس ساعت هشت و سی دقیقه همو ببینید ولی دیر کرده بود. تصمیم گرفتی غافل گیرش کنی پس به سمت کمد لباسات رفتی و یه پیرهن بندی لیمویی تا زانو پوشیدی با کفشایی که میشه گفت پاشنش زیاد بلند نبود. بعد از پوشیدن لباسات و اماده شدن سوار ماشینت شدی و رفتی به محل تمرین جونکوک. بعد از پارک کردن ماشینت وارد کمپانی شدی دنبال جونگکوک میگشتی اما پیداش نمیکردی که یه مرد هیکلی با اخم گفت ÷با کی کار داری؟ -با جونگ کوک اخماش وا شد و لبخند زد ÷تو همون دختری هستی که همش ازت تعریف میکنه؟ مستقیم سمت چپ چند تا اتاق در کِرِم هست که اسمش رو اتاق نوشته شده لبخند زدی بعدشم تشکر کردی وَ به ادرسی که داد رفتی و به در های کِرِمی رسیدی. روی هرکدوم از در ها یه کاغذ چسبیده بود و روش اسم اعضا بود. نامجون، جین، یونگی، جیهوپ، جیمین، تهیونگ، جونگکوک خودشه در زدی که صداش بلند شد +مگه نگفتم نمیخام کسی و ببینم؟
اروم در و باز کردی که دیدی جونگکوک با داد گفت +مگه نگفت- -اهان باشه ببخشید میرم بیرون +نه بیا ندیدم توعی و یکم عصبی بودم واقعا بهت نیاز داشتم تا بغلت کنم تندی رفتی بغلش محکم بغلش کردی که اونم بغلت کرد -چرا عصبانی؟ +بگم باورت میشه؟ -شاید +دلم برات تنگ شده بود! -باورم نشداخماش مصنوعی توی هم رفت که گفتی -شوخی کردم مگه میشه باورم نشه؟! +میدونستم محکم تر بغلت کرد و سرتو بوسید؛ با دستاش موهاتو اروم نوازش میکرد. فضای رمانتیکت و ساکتتون و با صدای خودش به هم زد! + هی باید برم پیش یکی از استف ها گفته برم پیشش
-مم باشه منم همینجا منتظرت میمونم +بیبی زود بر میگردم چشمکی زدی و از در اتاق بیرون رفت وَ این فرصت خوبی برات بود که اتاقو ببینی چون همیشه دلت میخواست یه استودیو رو از نزدیک ببینی *نیم ساعت بعد* جونگکوک هنوز نیومده بود تصمیم گرفتی بری دنبالش دری که توسط کوک بسته شده بود و باز کردی و دوباره بستیشتصمیم گرفتی این راهرو رو تا انتها ادامه بدی اما وقتی چشت خورد به یه صحنه تصمیمت عوض شد! کوک و دیدی با یه دختر داشت میخندید و حرف میزد! عصبانی شدی و همون لحظه بود که با خودت تصمیم گرفتی باید ببینی چیکار میکنن اخه کسی پیششون نبود. طولی نکشید که جونگکوک اون دختره از نظر تو خیره سر رو بغل کرد و اومد سمتت؛ درواقع سمت تو نیومده بود میخواست به استودیو شخصیش که توش منتظرش بودی بره و تو هم سریع به سمت همون استودیو رفتی. همه تلاشتو میکردی تا زود تر از جونگکوک به اتاق مد نظرتون برسید و خب تلاش هیچ وقت بهت خیانت نمیکنه و جواب داد تو زود تر رسیدی و سریع روی صندلی نشستی و خودتو ریلکس نشون دادی در حالی که اینطوری نبود!
کوک اومد داخل هنوز لبخند رو لبش بود و شروع کرد به حرف زدن +خببب بیبی یه خبر خوب -مهم نیست من دارم میرم کیفتو برداشتی رفتی سمت در که جلوتو گرفت +چیشده؟ اتفاقی افتاده؟ -بهتره از خودت بپرسی + هی ا/ت توضیح بده چیشده خب -چیشده؟ عزیزم تو با اون دختره خیره سر میگفتی و میخندیدی اونوقت میگی چشیده؟ هه انقد باش گرم گرفته بودی که شک کردم من دوست دخترتم انگار-
میخواستی حرف بزنی که دستشو گذاشت رو دهنت خندید +هیی چقد حرف میزنی خب بزار منم توضیح بدم نفس عمیقی کشید و شروع کرد +ببین اون دختر یکی از تهیه کننده هامونه و گفته برای زیر صدای البوم به یه دختر نیاز داریم که صداش خوب باشه از اونجایی که قبلا اون صدای تورو پشت تلفن وقتی داشتم باهات حرف میزدم شنیده بود..گفت که تو باشی. هوفففف حالا قبول میکنی؟ توی فکر رفته بودی. اون اون از تو خواست زیر صدای اهنگشون باشی؟ باور نکردنی بود تو نتیجه
-اما...
+اما نداره اون از صدات خوشش اومده قبول میکنی؟
-مممم...باشه
پرید هوا و بغلت کرد و میچرخید خیلی خوشحال شده بود و مشخصه تو هم از خوشحالیش خوشحال بودی
پس مثل همیشه تلاشتو میکنی که تو و اون رو همیشه خوشحال خوشحال نگه داری!
🦋پایان نظر و لایک یادت نره کیوتم💜
اروم در و باز کردی که دیدی جونگکوک با داد گفت +مگه نگفت- -اهان باشه ببخشید میرم بیرون +نه بیا ندیدم توعی و یکم عصبی بودم واقعا بهت نیاز داشتم تا بغلت کنم تندی رفتی بغلش محکم بغلش کردی که اونم بغلت کرد -چرا عصبانی؟ +بگم باورت میشه؟ -شاید +دلم برات تنگ شده بود! -باورم نشداخماش مصنوعی توی هم رفت که گفتی -شوخی کردم مگه میشه باورم نشه؟! +میدونستم محکم تر بغلت کرد و سرتو بوسید؛ با دستاش موهاتو اروم نوازش میکرد. فضای رمانتیکت و ساکتتون و با صدای خودش به هم زد! + هی باید برم پیش یکی از استف ها گفته برم پیشش
-مم باشه منم همینجا منتظرت میمونم +بیبی زود بر میگردم چشمکی زدی و از در اتاق بیرون رفت وَ این فرصت خوبی برات بود که اتاقو ببینی چون همیشه دلت میخواست یه استودیو رو از نزدیک ببینی *نیم ساعت بعد* جونگکوک هنوز نیومده بود تصمیم گرفتی بری دنبالش دری که توسط کوک بسته شده بود و باز کردی و دوباره بستیشتصمیم گرفتی این راهرو رو تا انتها ادامه بدی اما وقتی چشت خورد به یه صحنه تصمیمت عوض شد! کوک و دیدی با یه دختر داشت میخندید و حرف میزد! عصبانی شدی و همون لحظه بود که با خودت تصمیم گرفتی باید ببینی چیکار میکنن اخه کسی پیششون نبود. طولی نکشید که جونگکوک اون دختره از نظر تو خیره سر رو بغل کرد و اومد سمتت؛ درواقع سمت تو نیومده بود میخواست به استودیو شخصیش که توش منتظرش بودی بره و تو هم سریع به سمت همون استودیو رفتی. همه تلاشتو میکردی تا زود تر از جونگکوک به اتاق مد نظرتون برسید و خب تلاش هیچ وقت بهت خیانت نمیکنه و جواب داد تو زود تر رسیدی و سریع روی صندلی نشستی و خودتو ریلکس نشون دادی در حالی که اینطوری نبود!
کوک اومد داخل هنوز لبخند رو لبش بود و شروع کرد به حرف زدن +خببب بیبی یه خبر خوب -مهم نیست من دارم میرم کیفتو برداشتی رفتی سمت در که جلوتو گرفت +چیشده؟ اتفاقی افتاده؟ -بهتره از خودت بپرسی + هی ا/ت توضیح بده چیشده خب -چیشده؟ عزیزم تو با اون دختره خیره سر میگفتی و میخندیدی اونوقت میگی چشیده؟ هه انقد باش گرم گرفته بودی که شک کردم من دوست دخترتم انگار-
میخواستی حرف بزنی که دستشو گذاشت رو دهنت خندید +هیی چقد حرف میزنی خب بزار منم توضیح بدم نفس عمیقی کشید و شروع کرد +ببین اون دختر یکی از تهیه کننده هامونه و گفته برای زیر صدای البوم به یه دختر نیاز داریم که صداش خوب باشه از اونجایی که قبلا اون صدای تورو پشت تلفن وقتی داشتم باهات حرف میزدم شنیده بود..گفت که تو باشی. هوفففف حالا قبول میکنی؟ توی فکر رفته بودی. اون اون از تو خواست زیر صدای اهنگشون باشی؟ باور نکردنی بود تو نتیجه
-اما...
+اما نداره اون از صدات خوشش اومده قبول میکنی؟
-مممم...باشه
پرید هوا و بغلت کرد و میچرخید خیلی خوشحال شده بود و مشخصه تو هم از خوشحالیش خوشحال بودی
پس مثل همیشه تلاشتو میکنی که تو و اون رو همیشه خوشحال خوشحال نگه داری!
🦋پایان نظر و لایک یادت نره کیوتم💜
۷.۷k
۰۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.