فیک مرد من
فیک مرد من
پارت ۵۳
کوک:وای یونا خیلی خوشحال شدم
یونا:معلومه
کوک:اوهوم
کوک:نشسته بودیم و هیچ حرفی بینمون ردو بدل نمیشود که یهو جین هیونگ صدامون کرد تا بریم ناهار بخوریم رفتیم و نشستیم رو صندلی من و تهیونگ خیلی گشنمون بود بخاطر همین عین وحشیا حمله کردیم به غذا اعضا عادت داشتن به اینطوری غذا خوردنمون و اصلا تعجب نکردن ولی یونا با تعجب بهمون زل زده بود
کوک:شیه خب گشنمه(غذا تو دهنشه نمیتونه درست صحبت کنه)
یونا:خب یکم آروم تر بخور
کوک:نمیتونم گشنمه
یونا:.......
یونا:یکم از غذا رو ورداشتم و خوردم تعجب کردم خیلی خوشمزه بود
یونا:وای جین دسپختت عالیه
جین:میدونم
یونا:.....
(پرش زمانی به بعد از ناهار)
جیمین:هوفف بچه ها حوصلم سر رفته پاشین یکاری کنیم
اعضا:چیکار کنیم
جیمین::نمیدونم
(چند دقیقه بعد)
یونا:بچه ها میاین جرئت حقیقت بازی کنیم
جیمین:من میام
اعضا:ماهم میایم
یونا رفت یه بطری آورد و جین بطری رو تکون داد و افتاد به یونا و جیمین و باید جیمین باید از یونا سوال میپرسید
جیمین:جرئت یا حقیقت
یونا:جرئت
پارت ۵۳
کوک:وای یونا خیلی خوشحال شدم
یونا:معلومه
کوک:اوهوم
کوک:نشسته بودیم و هیچ حرفی بینمون ردو بدل نمیشود که یهو جین هیونگ صدامون کرد تا بریم ناهار بخوریم رفتیم و نشستیم رو صندلی من و تهیونگ خیلی گشنمون بود بخاطر همین عین وحشیا حمله کردیم به غذا اعضا عادت داشتن به اینطوری غذا خوردنمون و اصلا تعجب نکردن ولی یونا با تعجب بهمون زل زده بود
کوک:شیه خب گشنمه(غذا تو دهنشه نمیتونه درست صحبت کنه)
یونا:خب یکم آروم تر بخور
کوک:نمیتونم گشنمه
یونا:.......
یونا:یکم از غذا رو ورداشتم و خوردم تعجب کردم خیلی خوشمزه بود
یونا:وای جین دسپختت عالیه
جین:میدونم
یونا:.....
(پرش زمانی به بعد از ناهار)
جیمین:هوفف بچه ها حوصلم سر رفته پاشین یکاری کنیم
اعضا:چیکار کنیم
جیمین::نمیدونم
(چند دقیقه بعد)
یونا:بچه ها میاین جرئت حقیقت بازی کنیم
جیمین:من میام
اعضا:ماهم میایم
یونا رفت یه بطری آورد و جین بطری رو تکون داد و افتاد به یونا و جیمین و باید جیمین باید از یونا سوال میپرسید
جیمین:جرئت یا حقیقت
یونا:جرئت
۳.۱k
۰۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.