پارت چهاردهم
پارت چهاردهم
از زبان آتسوشی
امروز صب مثل همیشه داشتم میرفتم آژانس ولی سرم خیلی درد میکرد و حالم خوب نبود
*رسیدن به آژانس و باز کردن در*
گفتم:سلام
دازای سان:سلااام آتسوشی کون
مثل همیشه شروع کردم به کار کردن ولی واقعا اذیت میشدم
داشتم کارمو انجام میدادم که در زدن
کونیکیدا سان:بفرمایید
در باز شد و آکوتاگاوا و هیگوچی و...کلا گروه مارمولک سیاه اومدن
از زبان آتسوشی
امروز صب مثل همیشه داشتم میرفتم آژانس ولی سرم خیلی درد میکرد و حالم خوب نبود
*رسیدن به آژانس و باز کردن در*
گفتم:سلام
دازای سان:سلااام آتسوشی کون
مثل همیشه شروع کردم به کار کردن ولی واقعا اذیت میشدم
داشتم کارمو انجام میدادم که در زدن
کونیکیدا سان:بفرمایید
در باز شد و آکوتاگاوا و هیگوچی و...کلا گروه مارمولک سیاه اومدن
۱.۲k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.