پارت 8 🕸💥𝑘𝑖𝑛𝑔 𝐾𝑜𝑛𝑔
دیدیم که....
از زبان ا/ت
اون باند کازتورا و کیساکی بود، یعنی قراره چه اتفاقی بیوفته
صبر کن من این اتفاق رو یجایی دیدم
باجی کجاست
از زبان مایکی
اوه شت، اون کیساکی بود.
بنظرم اتفاق خوبی نمیوفته
از زبان باجی
یه حسی بهم میگه امروز روز خوبی نیست
از زبان ا/ت
دعوت رو کیساکی شروع کرد و ما هم شروع به کتک زدن اعضای کیساکی کردیم
من و کازتورا باهم دعوا میکردیم که من گفتم
مکالمه ی کازتورا و ا/ت
ا/ت : چرا از گروه رفتی
کازتورا : چون ازتون خوشم نمیاد
ا/ت : چرا ما که دوست بودیم
کازتورا : درسته دوست بودیم ولی الان دشمنیم
ا/ت : خب واقعا چرا رفتی
کازتورا : من دوستت دارم ا/ت چرا نمیفهمی، من دوستت دارم، وقتی فهمیدم برادران هایتانی دوستت دارن نمیتونستم خشمم رو کنترل کنم، برای همین از گروه رفتم.
ا/ت : چی تو منو دوست داری( وایستاد )
کازتورا : اره، خیلی، میزارم دنیا برات بسوزه، اگر باهم باشیم همه درمقابل ما هیچن
ا/ت : کازتورا من فقط تورو به عنوان یه دوست ، دوستت دارم
کازتورا : چچچچیییییییییییییی
همه وایستادن
کازتورا : پس عزیز ترین کس زندگیتو ازت میگیرم
ا/ت تو ذهنش : عزیز ترین کسای من هایتانی ها و باجی و بچه های گنگن پس کیو میخواد بگیره.
یهو باجی از راه رسید و شروع کرد به زدن کازتورا
کازتورا فرار کرد و رفت روی اون ماشین های گرازه ای که جمع شدن
باجی هم رفت و شروع کرد زدن همه ی اعضای کیساکی
ا/ت : ببباااججحیییی
باجی : ا/ت بالا نیا، نزار کس دیگه ای هم بالا بیاد
ا/ت : اخه چرا
باجی : گفتم ...
جمله ی باجی با خورد چاقو به پهلو اون نصفه موند
ا/ت : باجیییییی
چیفویو : باجیییییی ی
و همه ی اعضای گنگ میخکوب شده بودن
ا/ت سریع از ماشین های گرازه بالا رفت
ا/ت : باجی( گریه )
کازتورا : اوه بیب بهت گفتم که مواظب باش
ا/ت : از تو بعید بود که اینکارو کنی
کازتورا : گریه نکن
باجی : ا-ت من خوبم
باجی پاشد و شروع کرد به مبارزه کردن
ا/ت : باجی تو حالت خوب نیست
باجی : دهنتو ببند ا/ت ( بلند )
باجی : فقط کار تو بکن و نزار کسی بیاد بالا ( عربده )
ا/ت : باشه
کیساکی و باجی داشتن دعوا میکردن
ا/ت : جلوی چیفویو رو گرفته بود
چیفویو : ددیم زخمی شده بزار برم( عربده و گریه )
ا/ت : نمیتونم( نا امید و ناراحت )
یهو همه چی وایستاد ولی چیزی سریع به زمین خورد
اون باجی بود.....
ببخشید بد شد
حمایت کیوت ها 🎀
از زبان ا/ت
اون باند کازتورا و کیساکی بود، یعنی قراره چه اتفاقی بیوفته
صبر کن من این اتفاق رو یجایی دیدم
باجی کجاست
از زبان مایکی
اوه شت، اون کیساکی بود.
بنظرم اتفاق خوبی نمیوفته
از زبان باجی
یه حسی بهم میگه امروز روز خوبی نیست
از زبان ا/ت
دعوت رو کیساکی شروع کرد و ما هم شروع به کتک زدن اعضای کیساکی کردیم
من و کازتورا باهم دعوا میکردیم که من گفتم
مکالمه ی کازتورا و ا/ت
ا/ت : چرا از گروه رفتی
کازتورا : چون ازتون خوشم نمیاد
ا/ت : چرا ما که دوست بودیم
کازتورا : درسته دوست بودیم ولی الان دشمنیم
ا/ت : خب واقعا چرا رفتی
کازتورا : من دوستت دارم ا/ت چرا نمیفهمی، من دوستت دارم، وقتی فهمیدم برادران هایتانی دوستت دارن نمیتونستم خشمم رو کنترل کنم، برای همین از گروه رفتم.
ا/ت : چی تو منو دوست داری( وایستاد )
کازتورا : اره، خیلی، میزارم دنیا برات بسوزه، اگر باهم باشیم همه درمقابل ما هیچن
ا/ت : کازتورا من فقط تورو به عنوان یه دوست ، دوستت دارم
کازتورا : چچچچیییییییییییییی
همه وایستادن
کازتورا : پس عزیز ترین کس زندگیتو ازت میگیرم
ا/ت تو ذهنش : عزیز ترین کسای من هایتانی ها و باجی و بچه های گنگن پس کیو میخواد بگیره.
یهو باجی از راه رسید و شروع کرد به زدن کازتورا
کازتورا فرار کرد و رفت روی اون ماشین های گرازه ای که جمع شدن
باجی هم رفت و شروع کرد زدن همه ی اعضای کیساکی
ا/ت : ببباااججحیییی
باجی : ا/ت بالا نیا، نزار کس دیگه ای هم بالا بیاد
ا/ت : اخه چرا
باجی : گفتم ...
جمله ی باجی با خورد چاقو به پهلو اون نصفه موند
ا/ت : باجیییییی
چیفویو : باجیییییی ی
و همه ی اعضای گنگ میخکوب شده بودن
ا/ت سریع از ماشین های گرازه بالا رفت
ا/ت : باجی( گریه )
کازتورا : اوه بیب بهت گفتم که مواظب باش
ا/ت : از تو بعید بود که اینکارو کنی
کازتورا : گریه نکن
باجی : ا-ت من خوبم
باجی پاشد و شروع کرد به مبارزه کردن
ا/ت : باجی تو حالت خوب نیست
باجی : دهنتو ببند ا/ت ( بلند )
باجی : فقط کار تو بکن و نزار کسی بیاد بالا ( عربده )
ا/ت : باشه
کیساکی و باجی داشتن دعوا میکردن
ا/ت : جلوی چیفویو رو گرفته بود
چیفویو : ددیم زخمی شده بزار برم( عربده و گریه )
ا/ت : نمیتونم( نا امید و ناراحت )
یهو همه چی وایستاد ولی چیزی سریع به زمین خورد
اون باجی بود.....
ببخشید بد شد
حمایت کیوت ها 🎀
۵.۲k
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.