♡شروع مجدد پارت ۱۲♡

ات: نه نه فقط کوکی : عاشقم نشدی ؟ یعنی من الکی عاشقت شدم😔 ات: تو تو عاشقم ...شدی ؟ کوکی: اره شده بودم ولی دیگه نیستم نگران نباش و رفت
کوکی:
خیلی نارحت شدم که دوستم نداره انگار دیگه زندگی برام معنی نداره با اینکه ۴ ۵ روز بیشتر ندیدمش که یهو ات داد زد : دوست دارم همون موقع برگشتم و سفت گرفتمش و بغلش کردم

ات: اون بهم اعتراف کرد منم عاشق شم ولی نه دختر نه همین الان بهش بگو و بلند گفتم دوست دارم که یهو دیدم بلندم کرد و گزاشتم زمین کوکی: واقعا دوستم داری؟ واقعا عاشقمی ؟ ات: اره اره دوست دارم عاشقتم که همو بوسیدم کوکی: نمیخوام......ازت.....جداشم .......یعنتی عجب مزه ای داری ات: پس حسابی بخور چون اولین نفری هستی که لبش به لبم میخوره کوکی: توهم اولین نفری ات: هعی جدا شدم اون دختر تورو امشب بوسید کوکی: اولن اون من و بوسید نه من پس این اولین بوسم میشه دومن من مک هم نزدم فقط لبش خورد به لبم که انداختمش اون ور سومن حق نداری تا من نخواستم لبت و جدا کنی فهمیدی و شروع کرد به وحشیانه خورد ات: دلیل.....قانع کننده ای بود که صدای عکس اومد که دیدیم خبرنگارا اومدن و دارن عکس میگیرن که کوکی دستم و گرفت و انداخت تو ماشینش منم به رانندهم پیام دادم که با کوک برمیگردم و رفتیم خونه ی کوکی