𝐏𝐚𝐫𝐭𝟒
قبل از خوندن فیک فیلم رو پلی کنید و بعد بخونید این صدای پیانو زدن ناهیونه فیک باهاش خیلی قشنگ میشه
پرش به ۲ شب*
خاموشی ساعت ۱ بود پس الان همه خواب بودن اما من خوابم نمیبرد وارد اتاقی شدم توش یک پیانو بود به دیوار ها دست زدم دیوار ها آکوستیک بود پس کسی بیدار نمیشه شروع کردم به نواختن چشمامو بسته بودم و پیانو میزدم بعد از تموم شدن قبل از اینکه چشمامو باز کنم صدایی گفت: قشنگ میزنی
برگشتم خون آشام جوان بود
ناهیون:ممنون آقای جئون
کوک: اگر خوابت نمیاد بیا دنبالم
رفتیم روی پشت بوم خیلی قشنگ بود ستاره ها میدرخشیدن و صدای جیرجیرک فضا رو پر کرده بود سقف از چوب بلوط ساخته شده بود برای همین با هر قدم سر و صدا میکرد
خون آشام جوان نشست منم هم نشستم کنارش خاک رو از روی کتش تکوند و به آسمون خیره شد چند دقیقه هیچی رد و بدل نشد که گفت
کوک: باید راجع به موضوعی باهات حرف بزنم اما
قبل از اینکه حرفشو کامل کنه گفتم: لطفا چیزی نگید اصلا حال و حوصله شنیدن ندارم
کوک: منم حوصله حرف زدن ندارم
ناهیون: پس برای چی گفتید بیام؟
خون آشام جوان دراز کشید
کوک: تو هم دراز بکش میدونی فرق و شباهتمون با انسان ها چیه؟
سرمو تکون دادم به آسمون خیره شد لبخند زد و گفت: ما تشنه خونیم اما انسان ها تشنه قدرتن ولی هردوش به نابودی ختم میشه نابودی برای یک لحظه که شاید در لحظه بعد وجود نداشته باشه برای همین ما اینجا از خون انسان استفاده نمیکنم چون ما نابودگر نیستیم
با حرفش لبخند زدم خیلی حرفای قشنگی بود
برگشتم سمتش و پرسیدم
ناهیون: آقای جئون چرا میخواید به آدم هایی رحم کنید که به ما رحم ندارن
کوک: چون ما آدم نیستیم کینه و نفرت مال ادماست این احساسات فقط ما رو از درون میخوره
پس بهشون نیاز نیست
ناهیون: اون پیانو برای کی بود؟
کوک: برای کیم ا/ت
ناهیون:کیم ا/ت؟
کوک: زمانی که تو عمارت جئون زندگی میکردم عاشق یک دورگه شدم اما پدرم به خاطر سنت ها قبول نمیکرد برای همین منو ا/ت فرار کردیم و این انجمن رو تاسیس کردیم ما دور از خون آشام ها و گرگینه های سنتی دنیای برای همه درست کردیم گرگینه و خون آشام هر کدوم آسیب دیده بودن میومدن اینجا و ا/ت بهشون کمک میکرد اون عاشق اینجا بود…
ناهیون: ببخشید میدونم دارم خیلی سوال میپرسم اما ایشون الان کجان؟
کوک: اون….
پرش به ۲ شب*
خاموشی ساعت ۱ بود پس الان همه خواب بودن اما من خوابم نمیبرد وارد اتاقی شدم توش یک پیانو بود به دیوار ها دست زدم دیوار ها آکوستیک بود پس کسی بیدار نمیشه شروع کردم به نواختن چشمامو بسته بودم و پیانو میزدم بعد از تموم شدن قبل از اینکه چشمامو باز کنم صدایی گفت: قشنگ میزنی
برگشتم خون آشام جوان بود
ناهیون:ممنون آقای جئون
کوک: اگر خوابت نمیاد بیا دنبالم
رفتیم روی پشت بوم خیلی قشنگ بود ستاره ها میدرخشیدن و صدای جیرجیرک فضا رو پر کرده بود سقف از چوب بلوط ساخته شده بود برای همین با هر قدم سر و صدا میکرد
خون آشام جوان نشست منم هم نشستم کنارش خاک رو از روی کتش تکوند و به آسمون خیره شد چند دقیقه هیچی رد و بدل نشد که گفت
کوک: باید راجع به موضوعی باهات حرف بزنم اما
قبل از اینکه حرفشو کامل کنه گفتم: لطفا چیزی نگید اصلا حال و حوصله شنیدن ندارم
کوک: منم حوصله حرف زدن ندارم
ناهیون: پس برای چی گفتید بیام؟
خون آشام جوان دراز کشید
کوک: تو هم دراز بکش میدونی فرق و شباهتمون با انسان ها چیه؟
سرمو تکون دادم به آسمون خیره شد لبخند زد و گفت: ما تشنه خونیم اما انسان ها تشنه قدرتن ولی هردوش به نابودی ختم میشه نابودی برای یک لحظه که شاید در لحظه بعد وجود نداشته باشه برای همین ما اینجا از خون انسان استفاده نمیکنم چون ما نابودگر نیستیم
با حرفش لبخند زدم خیلی حرفای قشنگی بود
برگشتم سمتش و پرسیدم
ناهیون: آقای جئون چرا میخواید به آدم هایی رحم کنید که به ما رحم ندارن
کوک: چون ما آدم نیستیم کینه و نفرت مال ادماست این احساسات فقط ما رو از درون میخوره
پس بهشون نیاز نیست
ناهیون: اون پیانو برای کی بود؟
کوک: برای کیم ا/ت
ناهیون:کیم ا/ت؟
کوک: زمانی که تو عمارت جئون زندگی میکردم عاشق یک دورگه شدم اما پدرم به خاطر سنت ها قبول نمیکرد برای همین منو ا/ت فرار کردیم و این انجمن رو تاسیس کردیم ما دور از خون آشام ها و گرگینه های سنتی دنیای برای همه درست کردیم گرگینه و خون آشام هر کدوم آسیب دیده بودن میومدن اینجا و ا/ت بهشون کمک میکرد اون عاشق اینجا بود…
ناهیون: ببخشید میدونم دارم خیلی سوال میپرسم اما ایشون الان کجان؟
کوک: اون….
۶.۸k
۰۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.