part 16
#part_16
#فرار
روشو نگا کردم اوه چه دست خطی !!
- صبح بخیر مهمون ناخونده از اونجایی که حدس میزدم تصمیمت چیه در حقت لطف کردم و به دختر عموم گفتم بیاد پیشت همه چیو میدونه فقط سعی کن مثل من باهاش رفتار نکنی فراریش بدی. ساعت دو میام خونه فعلا
الان چه حسی دارم ؟ واقعا به نظرتون چه حسی میتونم داشته باشم ؟مثلا الان دوس داشتم با ناخونام چشاشو در بیارم یا مثلا برم تا میتونم گازش بگیرم.... !شایدم یه سوسک بندازم تو غذاش تا از صدای خرش خرش له شدنش زیر دندوناش لذت ببرم(من عمه ندارمااا گفته باشم)
این دختر عموش دقیقا از چی خبر داره که من نداااارم؟ همینجوری داشتم غرغر میکردم واز پله ها پایین میرفتم که یه صدایی توجهمو جلبکرد از سمت یه راهروی دیگه تقریبا نزدیک راه پله میومد که من نمیدونم به کجا میخورد اروم رفتم جلو تر تا صدا واضح شد .یه صدای ضریف دخترونه بود وای مامانم اینا ! چه صداش ناز داره اونوقت به من میگن صدات نازکه سعی کردم چرت و پرت نبافم و قشنگ گوش وایسادم .
-وای. آرسلان من چی میگم تو چی میگی بابا زن عمومیفهمه ناراحت میشه بچه که نیست
- نه بابا بیچاره اصلا هنوز منو ندیده چی میگی واسه خودت ؟
دیدم بحث سر منه گفتم اعلام وجود کنم بهتره اروم نزدیک تر شدم تا دیدم بله اینم اشپزخونست به جون ارسلان اصلا حوصله ی توصیف ندارم خودتون بچینیدش دیگه فقط قربانتون ظرفاش نشکنه یه وقت جهیزیه ارسلان جون ناقص نشه یه دختره قد بلند هم پشتش به من بود و کنار پنجره بزرگ ایستاده بودو تند تند حرف میزد کالا همه پنجره های این خونه بزرگ بودن تک سرفه ای کردم که تند برگشت سمتم و اول یکم با تعجب نگام کرد و کم کم لبخند ناز زد و به ارسلان گفت :
#فرار
روشو نگا کردم اوه چه دست خطی !!
- صبح بخیر مهمون ناخونده از اونجایی که حدس میزدم تصمیمت چیه در حقت لطف کردم و به دختر عموم گفتم بیاد پیشت همه چیو میدونه فقط سعی کن مثل من باهاش رفتار نکنی فراریش بدی. ساعت دو میام خونه فعلا
الان چه حسی دارم ؟ واقعا به نظرتون چه حسی میتونم داشته باشم ؟مثلا الان دوس داشتم با ناخونام چشاشو در بیارم یا مثلا برم تا میتونم گازش بگیرم.... !شایدم یه سوسک بندازم تو غذاش تا از صدای خرش خرش له شدنش زیر دندوناش لذت ببرم(من عمه ندارمااا گفته باشم)
این دختر عموش دقیقا از چی خبر داره که من نداااارم؟ همینجوری داشتم غرغر میکردم واز پله ها پایین میرفتم که یه صدایی توجهمو جلبکرد از سمت یه راهروی دیگه تقریبا نزدیک راه پله میومد که من نمیدونم به کجا میخورد اروم رفتم جلو تر تا صدا واضح شد .یه صدای ضریف دخترونه بود وای مامانم اینا ! چه صداش ناز داره اونوقت به من میگن صدات نازکه سعی کردم چرت و پرت نبافم و قشنگ گوش وایسادم .
-وای. آرسلان من چی میگم تو چی میگی بابا زن عمومیفهمه ناراحت میشه بچه که نیست
- نه بابا بیچاره اصلا هنوز منو ندیده چی میگی واسه خودت ؟
دیدم بحث سر منه گفتم اعلام وجود کنم بهتره اروم نزدیک تر شدم تا دیدم بله اینم اشپزخونست به جون ارسلان اصلا حوصله ی توصیف ندارم خودتون بچینیدش دیگه فقط قربانتون ظرفاش نشکنه یه وقت جهیزیه ارسلان جون ناقص نشه یه دختره قد بلند هم پشتش به من بود و کنار پنجره بزرگ ایستاده بودو تند تند حرف میزد کالا همه پنجره های این خونه بزرگ بودن تک سرفه ای کردم که تند برگشت سمتم و اول یکم با تعجب نگام کرد و کم کم لبخند ناز زد و به ارسلان گفت :
۲.۶k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.