خیانت. ( پارت ۹)
#خیانت
پارت 9
تهیونگ
صبح از خواب بیدار شدم دیدم جونگکوک داره تند تند حاظر میشه و دنبال چیزی میگرده
جونگکوک:اه کجاییی لعنتی(با عربده)
تهیونگ:دنبال چیزی میگردی?
جوابم نداد و هی در کشو ها رو باز و بسته میکرد تا اینکه یک اسلحه رو پیدا کرد و گفت
جونگکوک:آه پیدات کردم
بعدش بدون اینکه بهم محل بده سریع از اتاق رفت بیرون ، منم رفتم بیرون از اتاق رفتم دستشویی کار های لازم رو انجام دادم و اومدم بیرون که یهو
آجوما:آقای کیم صبحتون بخیر بیاین آشپزخونه صبحونتون حاظره
تهیونگ :سلام صبح شما هم بخیر چشم الان میام
رفتم داخل اتاق لباس خوابم رو در آوردم خودم رو مرتب کردم و بعد رفتم صبحونه خوردم و برگشتم توی اتاق
جونگ کوک
صبح وقتی خواب بودم یکی از آدم هام بهم زنگ زد و گفت چند تا از پلیس ها من رو پیدا کردن و تو راه ان که برن کلانتری و با افرادشون بیان و من رو دستگیر کنن خاطر همین خیلی مضطرب شدم تند تند لباس هام رو پوشیدم با بد بختی اسلحه ام رو پیدا کردم و بدون اینکه جواب تهیونگ رو بدم از خونه زدم بیرون سوار ون شدم و با چند تا از بادیگارد هام و چند نفر از باندم رفتیم دنبال پلیس ها مثل همیشه از پسشون بر اومدیم و همشون رو کشتیم ولی خیلی عصبی بودم برای همین دوست داشتم آدم های بیشتری رو بکشم رفتم توی زندانی که توش بعضی از مردم رو زندانی کرده بودم می رفتم توی هر کدوم از اتاق های زندان و انقدر میزدمشون تا
بیهوش بشن یکم آروم تر شدم تصمیم گرفتم
برگردم خونه چون شب شده بود و خیلی خسته بودم
تهیونگ شب شده بود ولی آقای جئون هنوز برنگشته بود داشتم اخبار می دیدم که اعلام کرد چند ون پلیس امروز کشته شده که
احتمالا قاتل آنها آقای جئون جونگکوک سر دسته باند خلافکار سئول هست گفته شده که
آن ون ها متوجه جای جئون شده بودند و بخاطر همین کشته شده اند
ادامه دارد...
پارت 9
تهیونگ
صبح از خواب بیدار شدم دیدم جونگکوک داره تند تند حاظر میشه و دنبال چیزی میگرده
جونگکوک:اه کجاییی لعنتی(با عربده)
تهیونگ:دنبال چیزی میگردی?
جوابم نداد و هی در کشو ها رو باز و بسته میکرد تا اینکه یک اسلحه رو پیدا کرد و گفت
جونگکوک:آه پیدات کردم
بعدش بدون اینکه بهم محل بده سریع از اتاق رفت بیرون ، منم رفتم بیرون از اتاق رفتم دستشویی کار های لازم رو انجام دادم و اومدم بیرون که یهو
آجوما:آقای کیم صبحتون بخیر بیاین آشپزخونه صبحونتون حاظره
تهیونگ :سلام صبح شما هم بخیر چشم الان میام
رفتم داخل اتاق لباس خوابم رو در آوردم خودم رو مرتب کردم و بعد رفتم صبحونه خوردم و برگشتم توی اتاق
جونگ کوک
صبح وقتی خواب بودم یکی از آدم هام بهم زنگ زد و گفت چند تا از پلیس ها من رو پیدا کردن و تو راه ان که برن کلانتری و با افرادشون بیان و من رو دستگیر کنن خاطر همین خیلی مضطرب شدم تند تند لباس هام رو پوشیدم با بد بختی اسلحه ام رو پیدا کردم و بدون اینکه جواب تهیونگ رو بدم از خونه زدم بیرون سوار ون شدم و با چند تا از بادیگارد هام و چند نفر از باندم رفتیم دنبال پلیس ها مثل همیشه از پسشون بر اومدیم و همشون رو کشتیم ولی خیلی عصبی بودم برای همین دوست داشتم آدم های بیشتری رو بکشم رفتم توی زندانی که توش بعضی از مردم رو زندانی کرده بودم می رفتم توی هر کدوم از اتاق های زندان و انقدر میزدمشون تا
بیهوش بشن یکم آروم تر شدم تصمیم گرفتم
برگردم خونه چون شب شده بود و خیلی خسته بودم
تهیونگ شب شده بود ولی آقای جئون هنوز برنگشته بود داشتم اخبار می دیدم که اعلام کرد چند ون پلیس امروز کشته شده که
احتمالا قاتل آنها آقای جئون جونگکوک سر دسته باند خلافکار سئول هست گفته شده که
آن ون ها متوجه جای جئون شده بودند و بخاطر همین کشته شده اند
ادامه دارد...
۲.۵k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.