پارت ۲۶ ازدواج اجباری

پارت ۲۶ ازدواج اجباری


_ داداش
& جانم
_ میخوام بمیرم راحت شم
& نگاه دهنتو ببند
_ شوگا گفت دوستم نداره
& دروغ گفته
_ من میخواستم فقط یکم اذیتش کنم ولی اون بهم کفت دوستم نداره
& مهم نیست مهم تویی
_ پس زندگیم چی
& اینا رو ول کن دو فقط مهمی


ویو شوگا

هرچی ا/ت و هیونجین داخل اتاق حرف میزدن من فالگوش وایستاده بودم و همه چیز رو شنیدم نمیدونم چطوری از دل ا/ت دربیارم


ویو هیونجین

ا/ت رو خوابوندم و خودم امدم بیرون کخ شوگا جلومو گرفت


× ا/ت خوبه
& برو اونور حوصله ی تو رو ندارم
× اون زنمه
& اگر زنته گاش حالش برات مهم بود
× برام مهمه
& اووووففففف بیا داخل اتاقم کارت دارم
× بله .داخل اتاق هیونجین.
& ا/ت یه بیماری داره
× چی
& ا/ت از بچگیش هیچی نفهمیدم فقط درد و رنج بود بابام خیلی بدی به ا/ت کرد و ا/ت هم باید دهنشو میبست
× خوب
& وقتی ا/ت ۱۴ سالش بود یهو از هوش میره و من میبرمش بیمارستان
× خوب
& دکتر هم گفت مشکل عصاب داره اگر حالش بدتر بشه باید عمل کنه
× نه نه نه این اتفاق برای ا/ت نمیوفته
& اینو باید تو کنترل کنی من داخل این 25 سالگی زندگیم اولین باری که دیدم ا/ت عاشق یه نفر شده حواست بهش باشه
× هست اوکی


ویو شوگا


از اتاق امدم بیرون حالم گرفته بود رفتم داخل اتاق ا/ت و پیشش خوابیدم



شرط پارت بعد

30 :« لایک ❤️