های هانی،میخوام براتون فیک بنویسم و بزارم.
•خیانت•
23 سالت بود و جیمین هم دوس پسرت بود و یه دوست صمیمی داشتی به اسم یونا...تو و جیمین همدیگرو خیلی دوس داشتین..تو برای تولد جیمین به اعضا زنگ زده بودی تا بیان پیشت تا خونش رو تزئین کنین.
نامجون:ا.ت ما باید از کجا شروع کنیم؟
ا.ت؛اممم جین تو برو اشپزخونه رو با هوپی تمیز کنین من هم با نامی پذیرایی رو تمیز میکنیم
ته:من و کوک هم میریم کیک رو میخریم
ا.ت؛باشه...راستی شوگا توهم بیا مواظب نامجون باش نزنه خونه رو بترکونه
شوگا:باشه
ا.ت:خب دیگه بریم سرکارامون..اعضا فایتینگگگ
اعضا:فایتینگگگ
هرکی داشت یه کاری رو انجام میداد که ساعت 7 میشه
ا.ت:کوک ته برین کیک رو بخرین
ته:باشه کوک بیا بریم
کوک:باشه بریم
کوک و ته میرن کیک رو میخرن و شماهم تزئینات رو تموم میکنین و برقارو خاموش میکنین و قایم میشین تا جیمین بیاد بعد چند دقیقه صدای در میشنوین و تو و اعضا بلند میشین که میبینین جیمین داره با یه دختر کیس میره و لباساش رو درمیاره اشک تو چشمات جمع میشه که جیمین شماهارو میبینه و دختره سریع لباسشو درست میکنه و میره
جیمین:ش..شماها اینجا چیکار میکنین
کیک رو میندازی زمین و با گریه میدویی از خونه میری بیرون
اعضا:اصلا ازت توقع نداشتیم جیمین به ا.ت خیانت کنی
جیمین میاد دنبالت
جیمین:ا.ت صبر کن
ا.ت:براچی صبرکنم؟برای اینکه شاهد سـ ـکـ ـس کردنتون باشم؟
جیمین:نه اشتباه میکنی
جیمین دستت و میگیره و تو دستش رو پس میزنی
ا.ت:خیر سرم اومدم سوپرایزت کنم و برات تولد بگیرم
"اگ ادامه فیکو میخواید لایک کنید البطه اگ خوشتون اومد"
🥺💞
23 سالت بود و جیمین هم دوس پسرت بود و یه دوست صمیمی داشتی به اسم یونا...تو و جیمین همدیگرو خیلی دوس داشتین..تو برای تولد جیمین به اعضا زنگ زده بودی تا بیان پیشت تا خونش رو تزئین کنین.
نامجون:ا.ت ما باید از کجا شروع کنیم؟
ا.ت؛اممم جین تو برو اشپزخونه رو با هوپی تمیز کنین من هم با نامی پذیرایی رو تمیز میکنیم
ته:من و کوک هم میریم کیک رو میخریم
ا.ت؛باشه...راستی شوگا توهم بیا مواظب نامجون باش نزنه خونه رو بترکونه
شوگا:باشه
ا.ت:خب دیگه بریم سرکارامون..اعضا فایتینگگگ
اعضا:فایتینگگگ
هرکی داشت یه کاری رو انجام میداد که ساعت 7 میشه
ا.ت:کوک ته برین کیک رو بخرین
ته:باشه کوک بیا بریم
کوک:باشه بریم
کوک و ته میرن کیک رو میخرن و شماهم تزئینات رو تموم میکنین و برقارو خاموش میکنین و قایم میشین تا جیمین بیاد بعد چند دقیقه صدای در میشنوین و تو و اعضا بلند میشین که میبینین جیمین داره با یه دختر کیس میره و لباساش رو درمیاره اشک تو چشمات جمع میشه که جیمین شماهارو میبینه و دختره سریع لباسشو درست میکنه و میره
جیمین:ش..شماها اینجا چیکار میکنین
کیک رو میندازی زمین و با گریه میدویی از خونه میری بیرون
اعضا:اصلا ازت توقع نداشتیم جیمین به ا.ت خیانت کنی
جیمین میاد دنبالت
جیمین:ا.ت صبر کن
ا.ت:براچی صبرکنم؟برای اینکه شاهد سـ ـکـ ـس کردنتون باشم؟
جیمین:نه اشتباه میکنی
جیمین دستت و میگیره و تو دستش رو پس میزنی
ا.ت:خیر سرم اومدم سوپرایزت کنم و برات تولد بگیرم
"اگ ادامه فیکو میخواید لایک کنید البطه اگ خوشتون اومد"
🥺💞
۱۲.۷k
۲۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.