مافیای عاشق پارت ۲۱
ا.ت:چه قدرت بدنی
کوک:کجاشو دیدی
ا.ت:اعتماد به نفس رو داشته باش
با دستش لبه ی پیرهنش گرفت
کوگ:نشونت بدم
ته:زشته وسط سالن ل.خ.ت بشی
با صدای ته برگشتیم عقب
کوک:تو همجا باید باشی
ته:معذرت می خوام که رئیس منو احضار فرمودن
کوک:معذرت خواهی قبوله
از این همه پرویی کوک خندم گرفته بود
ته:ممنونم قربان که معذرت خواهیم رو پذیرفتید
کوک:دیگه کاریش نمیشه کرد
نمیشه نبخشید
ته اومد نزدیکتر و روی مبل جلوی ما نشست
کوک:لفظ قلم نیا دو دقیقه قشنگ جواب بده کارا تا چه حد پیش رفته
ته:یونگی درست کرده همه چی رو
کوک:الان من باید جواب این مرتیکه رو چی بدم
ته:با برنامه پیش برو
کوک:یونگی الان اوکی هست
ته:دیگه کاریش نمیشه کرد
بلند شدم
کوک:کحا میری
ا.ت:الان میام
استرس داشتم رفتم
سمت یخچال کیک رو آوردم بیرون نگاهی بهش کردم و بعد از اینکه توی سینی گذاشتمش با بشقاب و چاقو رفتم پیش کوک و ته
کوک:تنها روشمون الان این هست
ته:بنظرت چطور جئون (پوزخندی زد)بزرگ رو می خوای گول بزنی بتید یونگی رو واسطه قرار بدی
کوک:نمی تونم
ته:یونگی هم با این ازدواج اوکی هست بزار نقشمون رو پیش ببریم
کوک:خب تو که خوب می دونی یونگی دادا.......
با دیدن من دیگه ادامه ندادن
ا.ت:چیزی شده
کوک:بیخیال .......اون چیه توی دستت
ا.ت:کیک پختم اوردم بخوریم
ته:به به زن داداش ما هم این کارا رو بلده
ا.ت:کجاشو دیدی الان بخور
کوک:شکلش که خوشگل هست باید بخوریم بعد نظربدیم
نشستم قاچ کردم بهشون دادم
که دیدم کوک و ته باهم سرشون رو تکون دادن
کوک:عالی شده
ته:دست پختت خوبه باید منو دعوت کنی
کوک:نوچ ....ا.تم تورو دعوت کنه من نمی کنم 😛
ته: باشه .....منم فردامیرم دوست دختر میگبرم باش ازدواج می کنم تو رو دعوت نمی کنم
کوک:باشه قبول تو دعوتم کن برای عروسی منم می زارم ا.ت غذا بپزه
ته:پیشنهاد وسوسه انگیزی هست
کوک:قبول
ته :قبول
دستشون رو آوردن جلو و به حالت قول دادن با هم دست دادن
منم که از کارای این دوتا گیج بودم و یه حالت خنده داری بود
ا.ت:شما دوتا موش وگربه هستید.. چطور باهم کار می کنید
ته وکوک:به سختی
و باهم زدبم زیر خنده
دیگه آخرای شب بود که ته دیگه رفت منو کوکم توی اتاق بودیم
ا.ت:کوک یه سوال
کوک:جانم
ا.ت:خودت و ته درمورد چی پایین حرف می زدید
کوک:کدومش
ا.ت:ازدواج یونگی ........
شما که میگید ناراضی هست
ولی خیلی خوشحال بود موقعی به من گفت
کوک:می خوای بشنویش
ا.ت:برای چی
کوک:یونگی برای نفع باند مجبور شده ازدواج کنه
ا.ت:
شرط
۵۰لایک
۱۰۰کامنت
کوک:کجاشو دیدی
ا.ت:اعتماد به نفس رو داشته باش
با دستش لبه ی پیرهنش گرفت
کوگ:نشونت بدم
ته:زشته وسط سالن ل.خ.ت بشی
با صدای ته برگشتیم عقب
کوک:تو همجا باید باشی
ته:معذرت می خوام که رئیس منو احضار فرمودن
کوک:معذرت خواهی قبوله
از این همه پرویی کوک خندم گرفته بود
ته:ممنونم قربان که معذرت خواهیم رو پذیرفتید
کوک:دیگه کاریش نمیشه کرد
نمیشه نبخشید
ته اومد نزدیکتر و روی مبل جلوی ما نشست
کوک:لفظ قلم نیا دو دقیقه قشنگ جواب بده کارا تا چه حد پیش رفته
ته:یونگی درست کرده همه چی رو
کوک:الان من باید جواب این مرتیکه رو چی بدم
ته:با برنامه پیش برو
کوک:یونگی الان اوکی هست
ته:دیگه کاریش نمیشه کرد
بلند شدم
کوک:کحا میری
ا.ت:الان میام
استرس داشتم رفتم
سمت یخچال کیک رو آوردم بیرون نگاهی بهش کردم و بعد از اینکه توی سینی گذاشتمش با بشقاب و چاقو رفتم پیش کوک و ته
کوک:تنها روشمون الان این هست
ته:بنظرت چطور جئون (پوزخندی زد)بزرگ رو می خوای گول بزنی بتید یونگی رو واسطه قرار بدی
کوک:نمی تونم
ته:یونگی هم با این ازدواج اوکی هست بزار نقشمون رو پیش ببریم
کوک:خب تو که خوب می دونی یونگی دادا.......
با دیدن من دیگه ادامه ندادن
ا.ت:چیزی شده
کوک:بیخیال .......اون چیه توی دستت
ا.ت:کیک پختم اوردم بخوریم
ته:به به زن داداش ما هم این کارا رو بلده
ا.ت:کجاشو دیدی الان بخور
کوک:شکلش که خوشگل هست باید بخوریم بعد نظربدیم
نشستم قاچ کردم بهشون دادم
که دیدم کوک و ته باهم سرشون رو تکون دادن
کوک:عالی شده
ته:دست پختت خوبه باید منو دعوت کنی
کوک:نوچ ....ا.تم تورو دعوت کنه من نمی کنم 😛
ته: باشه .....منم فردامیرم دوست دختر میگبرم باش ازدواج می کنم تو رو دعوت نمی کنم
کوک:باشه قبول تو دعوتم کن برای عروسی منم می زارم ا.ت غذا بپزه
ته:پیشنهاد وسوسه انگیزی هست
کوک:قبول
ته :قبول
دستشون رو آوردن جلو و به حالت قول دادن با هم دست دادن
منم که از کارای این دوتا گیج بودم و یه حالت خنده داری بود
ا.ت:شما دوتا موش وگربه هستید.. چطور باهم کار می کنید
ته وکوک:به سختی
و باهم زدبم زیر خنده
دیگه آخرای شب بود که ته دیگه رفت منو کوکم توی اتاق بودیم
ا.ت:کوک یه سوال
کوک:جانم
ا.ت:خودت و ته درمورد چی پایین حرف می زدید
کوک:کدومش
ا.ت:ازدواج یونگی ........
شما که میگید ناراضی هست
ولی خیلی خوشحال بود موقعی به من گفت
کوک:می خوای بشنویش
ا.ت:برای چی
کوک:یونگی برای نفع باند مجبور شده ازدواج کنه
ا.ت:
شرط
۵۰لایک
۱۰۰کامنت
۶۳.۰k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.