طلسم عشق خون آشام پارت ۴
صبح بیدار شدی قرار بود دوباره با پسرا بری مدرسه حوصله نداشتی بیدار شی که جیمین با اون موهای قرمز و چشمای قرمز اومد تو اتاق توهم هین بلندی کشیدی فکر کردی اسرائیلی اسرافیلی چیزی اومده که جیمین از کنار در اومد کنار و گفت ا/ت آروم باش منم جیمین توهم آروم گرفتی و گفتی چرا در نمیزنی سکته م دادی😂
جیمین : ووووی خیلی ببخشید
تو : پوفففففففف باشه چرا اومدی؟
جیمین : هیچی اومدم بیدارت کنم چون امروز هم کلاس داریم
تو : اهان خیلی ممنون
جیمین : خواهش و اومد از اتاق بره بیرون که صداش زدی
تو : جیمین!
جیمین : بله؟
تو : راستی چندسالته؟
جیمین : 24
سالمه و تو؟
تو : جدی؟همسنیم
جیمین : اوه.....همسن
یم
تو : اهم
جیمین : باشه من میرم آماده بشم
تو : چیزه.......
جیمین با خنده : باز چیه؟
تو : با این موهای قرمز و چشمای قرمز چطوری میرین کلاس؟
جیمین : خب راستش بخدا خودمم نمیدونم باید از اعضا بپرسم
تو : اهان باش
جیمین : کار دیگه ای نداری؟
تو با خنده : نع نع ببخش😂
جیمین : خواهش خدافظ
تو : خدافظ
جیمین از اتاق رفت بیرون و تو خودتو آماده کردی رفتی پایین سلام کردی که پسرا با گرمی جوابتو دادن
رفتی صبحونه خوردی و سوار ماشین شدین نگاهت به تهیونگ بود خیلی تو فکر بود روتو برگردوندی و به بیرون چشم دوختی به کلاس رسیدی داشتی درس میخوندی که زنگ خورد و بلند شدی و رفتی تو حیاط که چندتا پسر اومدن پیشت فکر کردی پسران رفتی پیششون وقتی سرتو بلند کردی دیدی که.......................
جای حساس قطع کردم😂
پایان پارت 4🎈🖤
جیمین : ووووی خیلی ببخشید
تو : پوفففففففف باشه چرا اومدی؟
جیمین : هیچی اومدم بیدارت کنم چون امروز هم کلاس داریم
تو : اهان خیلی ممنون
جیمین : خواهش و اومد از اتاق بره بیرون که صداش زدی
تو : جیمین!
جیمین : بله؟
تو : راستی چندسالته؟
جیمین : 24
سالمه و تو؟
تو : جدی؟همسنیم
جیمین : اوه.....همسن
یم
تو : اهم
جیمین : باشه من میرم آماده بشم
تو : چیزه.......
جیمین با خنده : باز چیه؟
تو : با این موهای قرمز و چشمای قرمز چطوری میرین کلاس؟
جیمین : خب راستش بخدا خودمم نمیدونم باید از اعضا بپرسم
تو : اهان باش
جیمین : کار دیگه ای نداری؟
تو با خنده : نع نع ببخش😂
جیمین : خواهش خدافظ
تو : خدافظ
جیمین از اتاق رفت بیرون و تو خودتو آماده کردی رفتی پایین سلام کردی که پسرا با گرمی جوابتو دادن
رفتی صبحونه خوردی و سوار ماشین شدین نگاهت به تهیونگ بود خیلی تو فکر بود روتو برگردوندی و به بیرون چشم دوختی به کلاس رسیدی داشتی درس میخوندی که زنگ خورد و بلند شدی و رفتی تو حیاط که چندتا پسر اومدن پیشت فکر کردی پسران رفتی پیششون وقتی سرتو بلند کردی دیدی که.......................
جای حساس قطع کردم😂
پایان پارت 4🎈🖤
۵۳.۹k
۲۰ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.