❄️✨Mrs. King p1
توکو:با برخورد نور درخشنده و روشن خورشید ک از پرده رد شده بود و ب چشمای خیسم ک دلیلش گریه دیشبم بود......تصمیم گرفتم از خواب نازم بیدار شم و برای هزارمین بار آرزو کنم ای کاش تا ابد میخابیدم.........
مجبور شدم دوباره از تخت گرم و نرمم بلند شم و برای سرکار کوفتی و مزخرفی ک فقط برای ی لقمه نون توش کار میکنم.......آماده بشم.......
ازونجایی ک عادت ب خوردن صبحانه نداشتم....مستقیم ب سمت حمام رفتم.....
بعد 10 دقیقه ک حمامم تموم شد.....لباسامو پوشیدم....مث همیشه ک هودی سرمه ای و شلوار لش مشکی.....
موهامو سشوار کشیدم و گذاشتم دقیق مث استایل هروزم.....موهام روی صورتم بریزه و با دست از جلو چشمام دورشون کنم........
گوشی ساده سامسونگم ک قاب زوار در رفته مشکی داشت رو ب همراه هندزفری مشکیم ک یه گوشش کار نمیکرد از روی میز کنار تختم برداشتم......کفشای سفیدم ک از رنگ سفید ب خاکستری تبدیل شده بودن رو پوشیدم و از خونه اجاره ایه کوچیکم......راهی کافه شدم.....
ازونجایی ک پول اضافه برا سوار شدن تاکسی نداشتم ترجیح دادم تا مقصدم پیاده روی کنم.......
بعد حدودا 25 دقیقه پیاده روی ک میتونسم با تاکسی 10 دقیقه ای برسم...... بالاخره ب کافه آرادون رسیدم.......
وارد شدم و مث همیشه اون زنگوله کنار در ک با ورود مشتری زنگ میخوره.....ب صدا درومد و باعث شد حال بدم بدتر بشه.....
دوباره باید همکارای هیز و هَوَلم رو تحمل کنم و ب تیکه هایی ک بهم میندازن گوش نکنم.....همکار 1:میبینم هنوزم همون لباسارو میپوشی توکو کوچولو.....میخای برات یکی بخرم؟!!!ههههه....
همکار 2:ببینم اصن با اون گوشی زپرتی ک داری میتونی کار کنی؟!!بنظرم برو یکی جدیدتر بخر.....اووو!!!یادم نبود پولشو نداری.... معذرت میخام تیکو کوچولو!!....
همکار 3:پسرا انقد اذیت نکنین.....ب رییس گزارشتون میدم....
همکار 1:تو ک خودت از همه سلیطه تری بانو......
توکو:.....تیکو......لقب میخره ای ک اونا بهم دادن......ک ب معنای (زباله غیر بازیافتی)بود...... خودمو کنترل کردم تا جوابشونو ندم.......چون اگه میدادم بلای بدتری از مرگ سرم میومد......بجاش پرسیدم....توکو:رییس هنوز نیومدن؟.....همکار 1:میبینی نیس.....پس ینی هنو نیومده......همکار 2:صب کن ببینم چطور جرأتشو ب خودت دادی ک بهمون بی توجهی کنی هااااااا؟#.......راوی:اون مرد بزرگ هیکل و تقریبا 30 ساله توکو کوچیک 19 ساله ی مارو از یقه میگیره ک باعث میشه بخاطر سبکیش.....توکو روی هوا معلق بشه.......ولی هیچ تکونی برای آزادی خودش ازون وضعیت نمیخورد و همین باعث شد اون مرد عصبانی تر بشه.......خواست مشتی ب صورت کوچیک و سفید توکو بزنه ک.......
توکو:مث اینکه با اون کارم عصبانیش کردم و روی هوا معلق شدم......چشمامو بستم و انتظار درد بی پایان و کبودی صورتم رو داشتم ک صدای زنگ در کافه اومد و نشون دهنده این بود ک یکی وارد شده........همون لحظه چهره جدی و سرد رییس کافمون ک اسمش آقای چاکی بود و حداقل 5 سال ازم بزرگتر بود....توی نور مشخص شد.......چهره اخمی ب خودش گرفت و با صدای بم خودش شروع ب حرف زدن کرد..... چاکی:ببینم اینجا چخبره؟!!......فقط چن دقیقه دیر اومدم و میبینم اینجا قشقرق به پا کردین.....مشکل چیه؟!!!!....فارل چرا توکو رو روی هوا معلق نگه داشتی؟!!!میخاسی بهش آسیب برسونی؟!!!...... حتما از حقوق این ماهت کم میکنم.....راوی:فارل توکو رو آروم روی زمین گذاشت و یونیفرم کارش رو مرتب کرد.....
فارل:متاسفم آقای چاکی ولی این وروجک همیشه بی پروا عمل میکنه......و این عصبانیم میکنه......
توکو:(눈‸눈)
چاکی:مث اینکه یادتون رفته اینجا سه تا قانون مهم داره....
1:بحث جدی با همکار ها ممنوع
2:بی احترامی ب رییس ممنوع
3:رابطه داشتن با همکاران ممنوع
فارل و توکو:یادمون نرفته رییس....معذرت میخایم
چاکی:شما دونفر قانون شماره 1 رو نقض کردین....اگه همشو نقض کنین مجبورم از کار اخراجتون کنم.....شیرفهم شد؟!!!!
فارل و توکو:بله قربان.....
چاکی:خوبه.....
اینم از پارت اول.....اگه درخواستا زیاد باشه زود ب زود میزارم......لاو یو...بوص
مجبور شدم دوباره از تخت گرم و نرمم بلند شم و برای سرکار کوفتی و مزخرفی ک فقط برای ی لقمه نون توش کار میکنم.......آماده بشم.......
ازونجایی ک عادت ب خوردن صبحانه نداشتم....مستقیم ب سمت حمام رفتم.....
بعد 10 دقیقه ک حمامم تموم شد.....لباسامو پوشیدم....مث همیشه ک هودی سرمه ای و شلوار لش مشکی.....
موهامو سشوار کشیدم و گذاشتم دقیق مث استایل هروزم.....موهام روی صورتم بریزه و با دست از جلو چشمام دورشون کنم........
گوشی ساده سامسونگم ک قاب زوار در رفته مشکی داشت رو ب همراه هندزفری مشکیم ک یه گوشش کار نمیکرد از روی میز کنار تختم برداشتم......کفشای سفیدم ک از رنگ سفید ب خاکستری تبدیل شده بودن رو پوشیدم و از خونه اجاره ایه کوچیکم......راهی کافه شدم.....
ازونجایی ک پول اضافه برا سوار شدن تاکسی نداشتم ترجیح دادم تا مقصدم پیاده روی کنم.......
بعد حدودا 25 دقیقه پیاده روی ک میتونسم با تاکسی 10 دقیقه ای برسم...... بالاخره ب کافه آرادون رسیدم.......
وارد شدم و مث همیشه اون زنگوله کنار در ک با ورود مشتری زنگ میخوره.....ب صدا درومد و باعث شد حال بدم بدتر بشه.....
دوباره باید همکارای هیز و هَوَلم رو تحمل کنم و ب تیکه هایی ک بهم میندازن گوش نکنم.....همکار 1:میبینم هنوزم همون لباسارو میپوشی توکو کوچولو.....میخای برات یکی بخرم؟!!!ههههه....
همکار 2:ببینم اصن با اون گوشی زپرتی ک داری میتونی کار کنی؟!!بنظرم برو یکی جدیدتر بخر.....اووو!!!یادم نبود پولشو نداری.... معذرت میخام تیکو کوچولو!!....
همکار 3:پسرا انقد اذیت نکنین.....ب رییس گزارشتون میدم....
همکار 1:تو ک خودت از همه سلیطه تری بانو......
توکو:.....تیکو......لقب میخره ای ک اونا بهم دادن......ک ب معنای (زباله غیر بازیافتی)بود...... خودمو کنترل کردم تا جوابشونو ندم.......چون اگه میدادم بلای بدتری از مرگ سرم میومد......بجاش پرسیدم....توکو:رییس هنوز نیومدن؟.....همکار 1:میبینی نیس.....پس ینی هنو نیومده......همکار 2:صب کن ببینم چطور جرأتشو ب خودت دادی ک بهمون بی توجهی کنی هااااااا؟#.......راوی:اون مرد بزرگ هیکل و تقریبا 30 ساله توکو کوچیک 19 ساله ی مارو از یقه میگیره ک باعث میشه بخاطر سبکیش.....توکو روی هوا معلق بشه.......ولی هیچ تکونی برای آزادی خودش ازون وضعیت نمیخورد و همین باعث شد اون مرد عصبانی تر بشه.......خواست مشتی ب صورت کوچیک و سفید توکو بزنه ک.......
توکو:مث اینکه با اون کارم عصبانیش کردم و روی هوا معلق شدم......چشمامو بستم و انتظار درد بی پایان و کبودی صورتم رو داشتم ک صدای زنگ در کافه اومد و نشون دهنده این بود ک یکی وارد شده........همون لحظه چهره جدی و سرد رییس کافمون ک اسمش آقای چاکی بود و حداقل 5 سال ازم بزرگتر بود....توی نور مشخص شد.......چهره اخمی ب خودش گرفت و با صدای بم خودش شروع ب حرف زدن کرد..... چاکی:ببینم اینجا چخبره؟!!......فقط چن دقیقه دیر اومدم و میبینم اینجا قشقرق به پا کردین.....مشکل چیه؟!!!!....فارل چرا توکو رو روی هوا معلق نگه داشتی؟!!!میخاسی بهش آسیب برسونی؟!!!...... حتما از حقوق این ماهت کم میکنم.....راوی:فارل توکو رو آروم روی زمین گذاشت و یونیفرم کارش رو مرتب کرد.....
فارل:متاسفم آقای چاکی ولی این وروجک همیشه بی پروا عمل میکنه......و این عصبانیم میکنه......
توکو:(눈‸눈)
چاکی:مث اینکه یادتون رفته اینجا سه تا قانون مهم داره....
1:بحث جدی با همکار ها ممنوع
2:بی احترامی ب رییس ممنوع
3:رابطه داشتن با همکاران ممنوع
فارل و توکو:یادمون نرفته رییس....معذرت میخایم
چاکی:شما دونفر قانون شماره 1 رو نقض کردین....اگه همشو نقض کنین مجبورم از کار اخراجتون کنم.....شیرفهم شد؟!!!!
فارل و توکو:بله قربان.....
چاکی:خوبه.....
اینم از پارت اول.....اگه درخواستا زیاد باشه زود ب زود میزارم......لاو یو...بوص
۴۹.۶k
۱۴ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.