☆ چند پارتی ☆
☆ چند پارتی ☆
ا/ت حامله هست و جیمین نمیدونه بعد یک شب ا/ت میخواست به جیمین بگه که حامله هست چ بعد دعوا شون میشه و جیمین ا/ت رو میرنه البته دست خودش نبوده
☆Part ۴☆
جیمین : من ،من معذرت میخوام میدونی که وقتی اعصبی میشم کنترولمو از دست میدم [ناراحت و کلافه]
میدونی یوجین داره به حرفاتون گوش میده ، خب حق داشت ولی نمیخواستی حرفاتونو بشنوه
ا/ت : بیا بریم بیرون حرف بزنیم
جیمین : باشه
[پرش زمانی به چند دقيقه بعد ، بیرون ]
حالا روی یه نیمکت وسط پارک بودید و تو به بازی بچه ها روی سرسره ها نگاه میکردی
جیمین : من گفتم معذرت میخوام ، زیاده روی کردم
ا/ت : قشنگ نیست ؟
جیمین : چی ؟
ا/ت بازی بچه ها رو میگم ، قشنگ نیست ؟ [هنو داره به بچه ها نگاه میکنه ]
جیمین : ها ، اره
نمیدونستی بهش بگی یا نه ؟
یعنی الان وقتش بود ؟
هزاران هزار سوال توی مغزت بود ، از یه طرف عقلت میگفت نه ، اون دست روت بلند کرد ولی از یک طرف قلبت میگفت اون پشیمونه.
توی همین فکرا بودی که با صدای جیمین از توی افکارت بیرون آمدی
جیمین : چیزی شده ؟ چرا یهو اسم بچه ها رو آوردی؟
ا/ت حامله هست و جیمین نمیدونه بعد یک شب ا/ت میخواست به جیمین بگه که حامله هست چ بعد دعوا شون میشه و جیمین ا/ت رو میرنه البته دست خودش نبوده
☆Part ۴☆
جیمین : من ،من معذرت میخوام میدونی که وقتی اعصبی میشم کنترولمو از دست میدم [ناراحت و کلافه]
میدونی یوجین داره به حرفاتون گوش میده ، خب حق داشت ولی نمیخواستی حرفاتونو بشنوه
ا/ت : بیا بریم بیرون حرف بزنیم
جیمین : باشه
[پرش زمانی به چند دقيقه بعد ، بیرون ]
حالا روی یه نیمکت وسط پارک بودید و تو به بازی بچه ها روی سرسره ها نگاه میکردی
جیمین : من گفتم معذرت میخوام ، زیاده روی کردم
ا/ت : قشنگ نیست ؟
جیمین : چی ؟
ا/ت بازی بچه ها رو میگم ، قشنگ نیست ؟ [هنو داره به بچه ها نگاه میکنه ]
جیمین : ها ، اره
نمیدونستی بهش بگی یا نه ؟
یعنی الان وقتش بود ؟
هزاران هزار سوال توی مغزت بود ، از یه طرف عقلت میگفت نه ، اون دست روت بلند کرد ولی از یک طرف قلبت میگفت اون پشیمونه.
توی همین فکرا بودی که با صدای جیمین از توی افکارت بیرون آمدی
جیمین : چیزی شده ؟ چرا یهو اسم بچه ها رو آوردی؟
۱۷.۵k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.