《چند پارتی🌊》
#سونگمین
#استری_کیدز
علامت ها✭
سونگمین _
ا.ت+
سوم شخص=
دکتر×
با بهترین دوستت ینی سونگمین که چهار سالی بود دوست بودید رفته بودید باشگاه سونگمین رفته بود رخت کن تا لباساشو عوض کنه و آماده رفتن بشه
توی همین فاصله روی سکو نشسته بودی مردی تقریبا سی و خوردهای ساله نزدیک شد و خیلی باهات گرم گرفت و طوری بود انگار خیلی وقته میشناسیش
=سلام عزیزم من همونی هستم که قراره تو خونه قلبش زندونی بشی
چشمک زد و دستتو گرفت
اصلا ازین وضعیت و لاس های این مرد خوشت نمیومد احساس بدی داشتی و خب حق داشتی به هر حال چرا باید یه غریبه تو نگاه اول بیاد همچین حرفایی بزنه اونم با همچین سن زیادی؟
سونگمین از رختکن اومده بود بیرون
از دور داشت وضعیتو میدید اومد نزدیک و تورو تو بغلش کشید و پیشونیتو بوسید و رو به مرده کرد
_هوی پیر مرد دفعه بعدی حواست باشه سمت کی میری که یوقت یهو زانو ها کمر از کار افتادت فلج نشه
چپ چپ به پیر مرد قصه مون نگاه کرد و بهش پوزانداخت و به تو نگاه کرد و لبخند قشنگی زد
_بفهم این دختر صاحب داره
پیر مرد قصمون نگاه بدی به سونگمین کرد و رفت
سونگمین تورو بغل کرد و ازت جدا شد
+ممنونم سونگمین با این کار از دست اون پیر خرفت راحت شدم
هر دوتاتون باهم زدید زیره خنده
_خواهش نمیکنم
زدی به شونش
+یااا
بعد خندیدید
+خب سونگمین میبینم که آماده رفتن شدی!
_اره تو هم میتونی آماده بشی
+آره منم میتونم ولی نمیخوام
_چی؟
+شوخی میکنم یکم دیگه ورزش میکنم بعد میریم
رفتی و یکم ورزش کردی خسته شدی یکم از بطری آبت آب خوردی طعم عجیبی تو دهنت پیچید ولی جدی نگرفتی
رفتی داخل رختکن و لباساتو عوض کردی وسایلتو برداشتی به سمت درب خروجی رفتی سونگمین اونجا منتظرت وایساده بود
با لبخند سمتش رفتی
+خب بریم
_بریم
سونگمین جلوتر راه افتاد
خواستی قدم برداری که یهو همه چیز دور سرت چرخید و افتادی روی زمین سونگمین با صدای افتادن کسی فورا برگشت دید افتادی زودی اومد سمتت و بازو هاتو نگه داشت
_یاا یااا چیشد حالت خوبه؟
+س..سرم گیج.....
افتادی توی آغوش سونگمین و از حال رفتی
#استری_کیدز
علامت ها✭
سونگمین _
ا.ت+
سوم شخص=
دکتر×
با بهترین دوستت ینی سونگمین که چهار سالی بود دوست بودید رفته بودید باشگاه سونگمین رفته بود رخت کن تا لباساشو عوض کنه و آماده رفتن بشه
توی همین فاصله روی سکو نشسته بودی مردی تقریبا سی و خوردهای ساله نزدیک شد و خیلی باهات گرم گرفت و طوری بود انگار خیلی وقته میشناسیش
=سلام عزیزم من همونی هستم که قراره تو خونه قلبش زندونی بشی
چشمک زد و دستتو گرفت
اصلا ازین وضعیت و لاس های این مرد خوشت نمیومد احساس بدی داشتی و خب حق داشتی به هر حال چرا باید یه غریبه تو نگاه اول بیاد همچین حرفایی بزنه اونم با همچین سن زیادی؟
سونگمین از رختکن اومده بود بیرون
از دور داشت وضعیتو میدید اومد نزدیک و تورو تو بغلش کشید و پیشونیتو بوسید و رو به مرده کرد
_هوی پیر مرد دفعه بعدی حواست باشه سمت کی میری که یوقت یهو زانو ها کمر از کار افتادت فلج نشه
چپ چپ به پیر مرد قصه مون نگاه کرد و بهش پوزانداخت و به تو نگاه کرد و لبخند قشنگی زد
_بفهم این دختر صاحب داره
پیر مرد قصمون نگاه بدی به سونگمین کرد و رفت
سونگمین تورو بغل کرد و ازت جدا شد
+ممنونم سونگمین با این کار از دست اون پیر خرفت راحت شدم
هر دوتاتون باهم زدید زیره خنده
_خواهش نمیکنم
زدی به شونش
+یااا
بعد خندیدید
+خب سونگمین میبینم که آماده رفتن شدی!
_اره تو هم میتونی آماده بشی
+آره منم میتونم ولی نمیخوام
_چی؟
+شوخی میکنم یکم دیگه ورزش میکنم بعد میریم
رفتی و یکم ورزش کردی خسته شدی یکم از بطری آبت آب خوردی طعم عجیبی تو دهنت پیچید ولی جدی نگرفتی
رفتی داخل رختکن و لباساتو عوض کردی وسایلتو برداشتی به سمت درب خروجی رفتی سونگمین اونجا منتظرت وایساده بود
با لبخند سمتش رفتی
+خب بریم
_بریم
سونگمین جلوتر راه افتاد
خواستی قدم برداری که یهو همه چیز دور سرت چرخید و افتادی روی زمین سونگمین با صدای افتادن کسی فورا برگشت دید افتادی زودی اومد سمتت و بازو هاتو نگه داشت
_یاا یااا چیشد حالت خوبه؟
+س..سرم گیج.....
افتادی توی آغوش سونگمین و از حال رفتی
۹.۰k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.