عشق فقط ما پارت هفتم
یونا : خواستم برم بیرون یهو همه خوابیدن (عصبی نشو )
لی نو : (توی دلم گفتم ) من عاشق یونام ولی میدونم عاشق بنگ چانه داشتم میزدم زیر گریه برن شدم رفتم دستشویی یکم گریه کردم
یونا : فکر کنم عاشق باشم ولی اون لی نو نیست بنگ چانه
#صبح روز بعد
یونا: به طرز عجیبی تب داشتم نمیدونستم بلند شم توی کابوس بزرگی بودم داشتم میمردم فهمیدم خوابم ولی خوردم زمین فکر کردم بیدارم
لی نو: بیدار شدم دیدم کسی نیست بلند شدم دیدم یونا توی اتاقه خواستم بلند کنم یاد بنگ چان افتادم و رفتن
#ساعت ۱۲:۵۶ ظهر
لانا : کارینا و لیا الان نزدیک ساعت ۰۱:۰۰هست ولی یونا بیدار نشده دارم نگران میشم
لیا : حتما کار داره ولش کن
#۰۴:۰۰ بعد از ظهر
یونا : بعد تموم شدن به مرگ به یه زندگی دیگه از نو میرفتم تی داشتم میمردم ولی نمیدونستم چه خبر بود
#۱۰:۳۷ شب
کارینا : دیگه داشتم میترسیدم یونا بیشتر از ۱۲ساعت بیدار نشده رفتم به دخترا گفتم بریم ببینیم چه خبره دیدیم که یونا انگار توی یه جا هست که نمیتونه بیدارشه انگار دست و پا بسته بودن
یونا : مطمئن بودم که خوابم ولی نمیدونستم چه خبره
یه مرده اومد گفت
مرده: عشق واقعیت میتونه بیدارت کنه
لانا : هر چقدر تکونش میدادیم بیدار نمیشد داشتیم میرفتیم بیمارستان
پایان پارت هفتم
لی نو : (توی دلم گفتم ) من عاشق یونام ولی میدونم عاشق بنگ چانه داشتم میزدم زیر گریه برن شدم رفتم دستشویی یکم گریه کردم
یونا : فکر کنم عاشق باشم ولی اون لی نو نیست بنگ چانه
#صبح روز بعد
یونا: به طرز عجیبی تب داشتم نمیدونستم بلند شم توی کابوس بزرگی بودم داشتم میمردم فهمیدم خوابم ولی خوردم زمین فکر کردم بیدارم
لی نو: بیدار شدم دیدم کسی نیست بلند شدم دیدم یونا توی اتاقه خواستم بلند کنم یاد بنگ چان افتادم و رفتن
#ساعت ۱۲:۵۶ ظهر
لانا : کارینا و لیا الان نزدیک ساعت ۰۱:۰۰هست ولی یونا بیدار نشده دارم نگران میشم
لیا : حتما کار داره ولش کن
#۰۴:۰۰ بعد از ظهر
یونا : بعد تموم شدن به مرگ به یه زندگی دیگه از نو میرفتم تی داشتم میمردم ولی نمیدونستم چه خبر بود
#۱۰:۳۷ شب
کارینا : دیگه داشتم میترسیدم یونا بیشتر از ۱۲ساعت بیدار نشده رفتم به دخترا گفتم بریم ببینیم چه خبره دیدیم که یونا انگار توی یه جا هست که نمیتونه بیدارشه انگار دست و پا بسته بودن
یونا : مطمئن بودم که خوابم ولی نمیدونستم چه خبره
یه مرده اومد گفت
مرده: عشق واقعیت میتونه بیدارت کنه
لانا : هر چقدر تکونش میدادیم بیدار نمیشد داشتیم میرفتیم بیمارستان
پایان پارت هفتم
۹.۴k
۲۶ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.