𝗣𝗮𝗿𝘁²⁸
𝗣𝗮𝗿𝘁²⁸
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
همون طور که انتظارش رو داشتم به محض اینکه تنها شدم و گوشیم رو به اصرار شوگا روشن کردم سِیل پیام های تهیونگ و جونگ کوک رو گوشیم نشست.
تهیونگ چند پیام یا بهتر بگم پیامِ تهدید وار فرستاده بود و حتی گفته بود سراغ شوگا میره.
از چیزی که خوندم لرزیدم و خواستم سریع به شوگا اطلاع بدم که گوشی میون دستم لرزید.
به اسم جونگ کوک خیره شدم. نمیتونستم چرا حالا که خودش ازم خواسته بود برم انقدر پیگیرمه.
رد تماس زدم و سریع روی اسم شوگا کلیک کردم.
شوگا: ا/ت؟
بی اراده زمزمه کردم:
ا/ت: آقای شوگا.
شوگا: بله ، اتفاقی افتاده؟!.
چند ثانیه زمان برد تا خودم رو کمی جمع وجور کنم.
ا/ت: تهیونگ، تهیونگ بهم پیام داده، گفته میاد سراغ شما.
با بیتفاوتی گفت:
شوگا: خب بیاد. بخاطر این زنگ زدی؟!.
ا/ت: شما نگران نیستید؟
شوگا: نه چرا باید نگران باشم؟من فقط نگرانِ اینم تو یه وقت ازش بترسی و جا بزنی.
حرف زدنم با شوگا آرامش رفتهام رو باز گردوند.
وقتی میدیدم اون با اطمینان کامل بهم انگیزه ی پیشروی میده دیگه از چیزی نمیترسیدم.
تماس رو قطع کردیم چشم چرخوندم توی خونه ی سوت و کور.
تهیونگ منو پیدا میکرد، جونگ کوک هم!
کافی بود یه روز دانشگاه تعقیبم کنن اون وقت میفهمن کجام.
همین که گوشی رو روی میز گذاشتم تا بلند بشم دوباره زنگ خورد.
این بار تهیونگ بود.
گوشی رو برداشتم و اونقدر به صفحه اش خیره شدم تا تماس قطع شد ولی بلافاصله پيامی فرستاد:
" تهیونگ: جواب بده ا/ت، کارت دارم"
با عصبانیت چشمام رو بستم.
که دوباره تماسش روی گوشیم نشست. بخاطر روشن بودنِ اینترنتم تماس تصویری گرفته بود.
با کلافگی تماس رو وصل کردم.
اولش چهره اش مشخص نبود و جز دیوار چیزی نمیدیدم.
اما طولی نکشید که اول صورتش بعد موهای بلند و آشفته اش جلوی روم قرار گرفت.
اخم داشت و با عصبانیتی که حتی از توی گوشی حسش کردم توپید:
تهیونگ: داری چه غلطی میکنی ا/ت؟!.
کاغذی رو مقابلم گرفت.
تهیونگ: این چیه؟ این کارا یعنی چی؟!.
نمیدونستم منظورش چیه، یه لحظه فکر کردم احضاریه دادگاه دستش رسیده اما وقتی با تمسخر و ادا گفت:
تهیونگ: حلالم کن همونی.
فهمیدم کاغذیه که صبح گذاشته بودم روی میز تا همونی بفهمه از اونجا رفتم.
کاغذ رو کنار گذاشت و چنگش رو میون موهاش فرو برد و کنارشون زد.
تهیونگ: قبل از اینکه همونی ببینتش برش داشتم، نمیخواستم بفهمه چه عروسِ بی چشم و رویی داشته که بعد از این همه خوبی و محبت، بی خداحافظی و یه تشکر ساده از اینجا رفت.
ا/ت: تو باعث همه اینا شدی که از اون خونه فرار کنم.
پوزخندی زد و گفت:
•پارت بیست و هشتم •
•یاس•
شرایط:۵۰لایک
فالو کردن نویسنده:)
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
همون طور که انتظارش رو داشتم به محض اینکه تنها شدم و گوشیم رو به اصرار شوگا روشن کردم سِیل پیام های تهیونگ و جونگ کوک رو گوشیم نشست.
تهیونگ چند پیام یا بهتر بگم پیامِ تهدید وار فرستاده بود و حتی گفته بود سراغ شوگا میره.
از چیزی که خوندم لرزیدم و خواستم سریع به شوگا اطلاع بدم که گوشی میون دستم لرزید.
به اسم جونگ کوک خیره شدم. نمیتونستم چرا حالا که خودش ازم خواسته بود برم انقدر پیگیرمه.
رد تماس زدم و سریع روی اسم شوگا کلیک کردم.
شوگا: ا/ت؟
بی اراده زمزمه کردم:
ا/ت: آقای شوگا.
شوگا: بله ، اتفاقی افتاده؟!.
چند ثانیه زمان برد تا خودم رو کمی جمع وجور کنم.
ا/ت: تهیونگ، تهیونگ بهم پیام داده، گفته میاد سراغ شما.
با بیتفاوتی گفت:
شوگا: خب بیاد. بخاطر این زنگ زدی؟!.
ا/ت: شما نگران نیستید؟
شوگا: نه چرا باید نگران باشم؟من فقط نگرانِ اینم تو یه وقت ازش بترسی و جا بزنی.
حرف زدنم با شوگا آرامش رفتهام رو باز گردوند.
وقتی میدیدم اون با اطمینان کامل بهم انگیزه ی پیشروی میده دیگه از چیزی نمیترسیدم.
تماس رو قطع کردیم چشم چرخوندم توی خونه ی سوت و کور.
تهیونگ منو پیدا میکرد، جونگ کوک هم!
کافی بود یه روز دانشگاه تعقیبم کنن اون وقت میفهمن کجام.
همین که گوشی رو روی میز گذاشتم تا بلند بشم دوباره زنگ خورد.
این بار تهیونگ بود.
گوشی رو برداشتم و اونقدر به صفحه اش خیره شدم تا تماس قطع شد ولی بلافاصله پيامی فرستاد:
" تهیونگ: جواب بده ا/ت، کارت دارم"
با عصبانیت چشمام رو بستم.
که دوباره تماسش روی گوشیم نشست. بخاطر روشن بودنِ اینترنتم تماس تصویری گرفته بود.
با کلافگی تماس رو وصل کردم.
اولش چهره اش مشخص نبود و جز دیوار چیزی نمیدیدم.
اما طولی نکشید که اول صورتش بعد موهای بلند و آشفته اش جلوی روم قرار گرفت.
اخم داشت و با عصبانیتی که حتی از توی گوشی حسش کردم توپید:
تهیونگ: داری چه غلطی میکنی ا/ت؟!.
کاغذی رو مقابلم گرفت.
تهیونگ: این چیه؟ این کارا یعنی چی؟!.
نمیدونستم منظورش چیه، یه لحظه فکر کردم احضاریه دادگاه دستش رسیده اما وقتی با تمسخر و ادا گفت:
تهیونگ: حلالم کن همونی.
فهمیدم کاغذیه که صبح گذاشته بودم روی میز تا همونی بفهمه از اونجا رفتم.
کاغذ رو کنار گذاشت و چنگش رو میون موهاش فرو برد و کنارشون زد.
تهیونگ: قبل از اینکه همونی ببینتش برش داشتم، نمیخواستم بفهمه چه عروسِ بی چشم و رویی داشته که بعد از این همه خوبی و محبت، بی خداحافظی و یه تشکر ساده از اینجا رفت.
ا/ت: تو باعث همه اینا شدی که از اون خونه فرار کنم.
پوزخندی زد و گفت:
•پارت بیست و هشتم •
•یاس•
شرایط:۵۰لایک
فالو کردن نویسنده:)
۷.۲k
۲۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.