عشق قرار دادی پارت ۲۰
ب.ل: لیا تو ساکت شو من فکر کردم تو جیمین و فراموش کردی ولی نه نه تنها فراموش نکردی بلکه بیشتر هم عاشقش شدی
تهیونگ و کوک : آقای هو.....
ب.ل : ساکت
سونا : قربان ..
ب.ل : بسه
هانا: عمو بزارید ....
ب.ل : گفتم بسه (با داد)
فردا صبح راه میوفتیم دیگه هیچ کدومتون نمیتونید لیا رو ببینید
همه : چی؟
جیمین: آقای هوانگ خواهش میکنم اینکارو نکنید من واقعا لیا دوست دارم
لیا با بغض : بابا نکن اینکارو
ب.ل : دست لیا رو گرفت و با خودش برد
لیا با گریه : بابا
ب.ل:......
لیا: بابا
ب.ل: بشین تو ماشین حرفم نزن
لیا : بابا من جیمینو دوست دارم
ب.ل : گفتم بشین( با داد)
رسیدن خونه
ب.ل : وسایلاتو جمع کن فردا میریم فرانسه
م.ل : چی ؟ اینجا چه خبره؟
ب.ل : اونو از دخترت بپرس
لیا : بابا من هیجا نمیام
ب.ل : چی ؟ چی گفتی
لیا : گفتم نمیام فهمیدی من با شما هیجا نمیام
م.ل : لیا بسه
ب.ل : نه نه وایسا این دختر میخواد پیش این پسره بمونه
لیا : اره میخوام بمونم
م.ل: عزیزم آروم باش خوب لیا هم عاشق شده دیگه
ب.ل : آره عاشق یه آدم عوضی ( عمته بی نظاکت )
لیا : چی ؟ چرا ؟ تو یه دلیل از عوضی بودنش بگو تا قانع بشم
ب.ل : ......
لیا : بابا؟
ب.ل : ......
لیا: بابا؟
م.ل : بسه لیا برو تو اتاقت
لیا در حالی که اشک میریخت رفت
تهیونگ و کوک : آقای هو.....
ب.ل : ساکت
سونا : قربان ..
ب.ل : بسه
هانا: عمو بزارید ....
ب.ل : گفتم بسه (با داد)
فردا صبح راه میوفتیم دیگه هیچ کدومتون نمیتونید لیا رو ببینید
همه : چی؟
جیمین: آقای هوانگ خواهش میکنم اینکارو نکنید من واقعا لیا دوست دارم
لیا با بغض : بابا نکن اینکارو
ب.ل : دست لیا رو گرفت و با خودش برد
لیا با گریه : بابا
ب.ل:......
لیا: بابا
ب.ل: بشین تو ماشین حرفم نزن
لیا : بابا من جیمینو دوست دارم
ب.ل : گفتم بشین( با داد)
رسیدن خونه
ب.ل : وسایلاتو جمع کن فردا میریم فرانسه
م.ل : چی ؟ اینجا چه خبره؟
ب.ل : اونو از دخترت بپرس
لیا : بابا من هیجا نمیام
ب.ل : چی ؟ چی گفتی
لیا : گفتم نمیام فهمیدی من با شما هیجا نمیام
م.ل : لیا بسه
ب.ل : نه نه وایسا این دختر میخواد پیش این پسره بمونه
لیا : اره میخوام بمونم
م.ل: عزیزم آروم باش خوب لیا هم عاشق شده دیگه
ب.ل : آره عاشق یه آدم عوضی ( عمته بی نظاکت )
لیا : چی ؟ چرا ؟ تو یه دلیل از عوضی بودنش بگو تا قانع بشم
ب.ل : ......
لیا : بابا؟
ب.ل : ......
لیا: بابا؟
م.ل : بسه لیا برو تو اتاقت
لیا در حالی که اشک میریخت رفت
۶۲۸
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.