فیک قاتل من
پارت 63
#قاتل_من
تهیونگ دنبال چاره ای
برای دک کردن اون پسر پررو بود!
و از نقشه ای ک با کوک کشیده بود زیاد اطمینان نداشت یک نخ سیگار شکلاتی از پاکتی که جلوش روی میز بود کشید و اونو لای انگشت های کشیدش گرفت و دود کرد نزدیک لبش کرد و کام عمیقی ازش کشید و باحرص و کلافگی دود و به بیرون میفرستاد نگاهی به جان که یکی از خدمه عمارت بود انداخت و گفت قهوه مو آماده کن و بزارش رو میز....
_جان : "چشم ارباب!!"
تهیونگ لباس خونگی و راحتی که تنش بود و با کت و شلوار جذب مشکی رنگش عوض کرد و کرواتشو سفت بست".... باوجود اندام عضله ای و صورت بی نقص که داشت باعث میشود لباسا تو تنش جذاب تر و... هارد تر به نظر برسه!!....روی صندلی کنار قهوه اش نشست و
قهوه اش رو با چند ضرب سر کشید و همزمان که کرواتش رو شل میکرد به سمت در خروجی عمارت میرفت که از نتیجه نهایی نقشش مطلع شه.... و بعدش خودش دست به کار شه و با بخش دوم باند سیاه به مقر باند عقرب حمله کنه...
تهیونگ تو وضعیت چندان خوبی نبود چون اون دختر کار خودشو کرده بود و قلب ارباب خشن به کامل تصرف وربوده بود و به جز اون نمیتونست به کس دیگه ای فک کنه یا به کارش تمرکزی داشته باشه چطور میتونست تحمل کنه عروسک زیباشو که تا حد مرگ عاشقش بود بیشتر از این پیش سوهو بمونه که معلوم نیست قراره چه بلایی سرش بیاد؟!
_تهیونگ از موقعی که پدرشو تو سن کم از دست داد تمام خاطرات... احساسات و قلبشو با پدرش دفن کرد بود و به هیچکس اجازه ای ورود به قلبشو نمیداد اما این دختر تونست گرما و امید باز به قلب مچاله شده ای تهیونگ برگردونه و ریشه عشق و محبت تو دلش بکاره درست تهیونگ برای اولین بار طعم عشق و
با ا/ت چشید"!
و تحمل از دست دادن کسی که براش از جونش مهم تر بود و نداشت تهیونگ نمیخواست اتفاق چند سال گذشته تکرار بشه و دختری که دوس داره رو از دست بده....
و برای نجات و پس گرفتن دختری که تنها امید زندگیش و جرقه ی برای ادامه زندگیش بود دریغ نمیکنه....
#kim
#قاتل_من
تهیونگ دنبال چاره ای
برای دک کردن اون پسر پررو بود!
و از نقشه ای ک با کوک کشیده بود زیاد اطمینان نداشت یک نخ سیگار شکلاتی از پاکتی که جلوش روی میز بود کشید و اونو لای انگشت های کشیدش گرفت و دود کرد نزدیک لبش کرد و کام عمیقی ازش کشید و باحرص و کلافگی دود و به بیرون میفرستاد نگاهی به جان که یکی از خدمه عمارت بود انداخت و گفت قهوه مو آماده کن و بزارش رو میز....
_جان : "چشم ارباب!!"
تهیونگ لباس خونگی و راحتی که تنش بود و با کت و شلوار جذب مشکی رنگش عوض کرد و کرواتشو سفت بست".... باوجود اندام عضله ای و صورت بی نقص که داشت باعث میشود لباسا تو تنش جذاب تر و... هارد تر به نظر برسه!!....روی صندلی کنار قهوه اش نشست و
قهوه اش رو با چند ضرب سر کشید و همزمان که کرواتش رو شل میکرد به سمت در خروجی عمارت میرفت که از نتیجه نهایی نقشش مطلع شه.... و بعدش خودش دست به کار شه و با بخش دوم باند سیاه به مقر باند عقرب حمله کنه...
تهیونگ تو وضعیت چندان خوبی نبود چون اون دختر کار خودشو کرده بود و قلب ارباب خشن به کامل تصرف وربوده بود و به جز اون نمیتونست به کس دیگه ای فک کنه یا به کارش تمرکزی داشته باشه چطور میتونست تحمل کنه عروسک زیباشو که تا حد مرگ عاشقش بود بیشتر از این پیش سوهو بمونه که معلوم نیست قراره چه بلایی سرش بیاد؟!
_تهیونگ از موقعی که پدرشو تو سن کم از دست داد تمام خاطرات... احساسات و قلبشو با پدرش دفن کرد بود و به هیچکس اجازه ای ورود به قلبشو نمیداد اما این دختر تونست گرما و امید باز به قلب مچاله شده ای تهیونگ برگردونه و ریشه عشق و محبت تو دلش بکاره درست تهیونگ برای اولین بار طعم عشق و
با ا/ت چشید"!
و تحمل از دست دادن کسی که براش از جونش مهم تر بود و نداشت تهیونگ نمیخواست اتفاق چند سال گذشته تکرار بشه و دختری که دوس داره رو از دست بده....
و برای نجات و پس گرفتن دختری که تنها امید زندگیش و جرقه ی برای ادامه زندگیش بود دریغ نمیکنه....
#kim
۱۲.۲k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.