주인과 노예💱
주인과 노예💱
P~12
(علامت تو ذهن°°)
فردا صبح:
ساعت ۹:
ویو مینجی:
صبح کارای عمارت رو کردم ارباب کوک رفته بود الان ساعت ۹:۰۰ دستامو شستم و رفتم تو اتاقم لباسم رو عوض کردم *اسلاید دو*یه دست لباس دیگه هم برداشتم برا تمرینات ورزشیم و راه افتادم به سمت موتورم که بیرون عمارت بود برداشتمش و رفتم به پایگاه تمرینم و رسیدم پیاده شدم و شروع به تمرین کردم
ساعت ۱۰:۵۶:
جیمین:اوو افرین*دست میزنه*
جیمین:نمیخوای استراحت کنی من از تو کمتر تمرین میکردم
مینجی:برای اینکه موفق و قوی بشی تو به اندازه تمرین کردی چون زندگی خوب و با اسایش داشتی ولی زندگی من سخت تر از این حرفاس کلی تحریم داشت با اینکه پولدار بودیم بازم از کلی چیز تحریم بودم و الان هم ازاد نیستم باید کار کنم و خرجم رو در بیارم
جیمین:میدونم
مینجی:هم میدونی هم نه بنگ بنگ بنگ*اخرین گلوله ها رو هم شلیک مرد تمام مدت داشت شلیک میکرد**و حرکت کرد سمت سالن تمرینات ورزشی*
تو سالن ورزش:
مینجی:اومدی
جیمین:او اینو ندیده بودم
مینجی:من لباسمو عوض میکنم*رفت تو رختکن کوچیک و اومد اسلاید سه لباس ورزشش*
جیمین:خب تمرین کن*میشینه رو صندلی اونجا*
مینجی:بوکس*دستکش های بوکس رو میپوشه و میره سمت کیسه بوکس و شروع به زربه میکنه*
ساعت۱۱:۳۰:
دست از کیسه بوکس که از سقف رو هوا بود کشیدم و دستکشا رو در اوردم و نشستم رو صندلی بغل جیمین و اب میخوردم
مینجی:هدفت چیه!؟
جیمین:چی!؟
مینجی:خب همینجوری نمیای اینجا دنبال من و پیشم کی فرستادتت رئیس باندت جئون!؟
جیمین:°از کجا میدونه!؟°
مینجی:°هرکیبود جایه من میفهمید البته اگه یه پسر بود و یا یه دختر قوی😏°(الان مثلا چی داری اینجوری میکنی😏یعنی چی ها !؟)
جیمین:نه همینجوری
مینجی:بگو میدونم!
جیمین:هدف خاصی ندارم فقط بیا اصلا دوست باشیم
مینجی:هه داری بچه گول میزنی!؟
جیمین:راس میگم
مینجی:اوک باشه ولی میدونم یه چیز دیگس
جیمین:چیزی نیس فقط دوست
مینجی:باشه حالا
جیمین:°امید وارم واقعن دوست بشیم من اینو میخوام ولی کوک یه چیز دیگه°
مینجی:°ادم خوبی هستی میدونم هدفت دوستی خودتم داری میگی ولی کوک نمیخواد امید وارم اعتمادمو نشکنی تا رازمو حداقل بتونم بگم *دوستان کای نمیدونه با اینکه صمیمی بودن مینجی میخواست بهش بگه ولی دزدیده شد*°
ببخشید دیر شد بابام گف بریم یه جایی و بیام برا کار رفتیم بعد من دیگه اومدم نوشتم دنبال عکس لباس و پایگاه واینا گشم دیر شد
پایگاه کوچیک تمرین مینجی با سالن ورزشی و اسلحه ها همه تو عکس اسلاید چهار هستن لباس ورزشش هم هس با لباسی که باهاش رف پایگاهش
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متهدیم
#Iranians_love_Jk
P~12
(علامت تو ذهن°°)
فردا صبح:
ساعت ۹:
ویو مینجی:
صبح کارای عمارت رو کردم ارباب کوک رفته بود الان ساعت ۹:۰۰ دستامو شستم و رفتم تو اتاقم لباسم رو عوض کردم *اسلاید دو*یه دست لباس دیگه هم برداشتم برا تمرینات ورزشیم و راه افتادم به سمت موتورم که بیرون عمارت بود برداشتمش و رفتم به پایگاه تمرینم و رسیدم پیاده شدم و شروع به تمرین کردم
ساعت ۱۰:۵۶:
جیمین:اوو افرین*دست میزنه*
جیمین:نمیخوای استراحت کنی من از تو کمتر تمرین میکردم
مینجی:برای اینکه موفق و قوی بشی تو به اندازه تمرین کردی چون زندگی خوب و با اسایش داشتی ولی زندگی من سخت تر از این حرفاس کلی تحریم داشت با اینکه پولدار بودیم بازم از کلی چیز تحریم بودم و الان هم ازاد نیستم باید کار کنم و خرجم رو در بیارم
جیمین:میدونم
مینجی:هم میدونی هم نه بنگ بنگ بنگ*اخرین گلوله ها رو هم شلیک مرد تمام مدت داشت شلیک میکرد**و حرکت کرد سمت سالن تمرینات ورزشی*
تو سالن ورزش:
مینجی:اومدی
جیمین:او اینو ندیده بودم
مینجی:من لباسمو عوض میکنم*رفت تو رختکن کوچیک و اومد اسلاید سه لباس ورزشش*
جیمین:خب تمرین کن*میشینه رو صندلی اونجا*
مینجی:بوکس*دستکش های بوکس رو میپوشه و میره سمت کیسه بوکس و شروع به زربه میکنه*
ساعت۱۱:۳۰:
دست از کیسه بوکس که از سقف رو هوا بود کشیدم و دستکشا رو در اوردم و نشستم رو صندلی بغل جیمین و اب میخوردم
مینجی:هدفت چیه!؟
جیمین:چی!؟
مینجی:خب همینجوری نمیای اینجا دنبال من و پیشم کی فرستادتت رئیس باندت جئون!؟
جیمین:°از کجا میدونه!؟°
مینجی:°هرکیبود جایه من میفهمید البته اگه یه پسر بود و یا یه دختر قوی😏°(الان مثلا چی داری اینجوری میکنی😏یعنی چی ها !؟)
جیمین:نه همینجوری
مینجی:بگو میدونم!
جیمین:هدف خاصی ندارم فقط بیا اصلا دوست باشیم
مینجی:هه داری بچه گول میزنی!؟
جیمین:راس میگم
مینجی:اوک باشه ولی میدونم یه چیز دیگس
جیمین:چیزی نیس فقط دوست
مینجی:باشه حالا
جیمین:°امید وارم واقعن دوست بشیم من اینو میخوام ولی کوک یه چیز دیگه°
مینجی:°ادم خوبی هستی میدونم هدفت دوستی خودتم داری میگی ولی کوک نمیخواد امید وارم اعتمادمو نشکنی تا رازمو حداقل بتونم بگم *دوستان کای نمیدونه با اینکه صمیمی بودن مینجی میخواست بهش بگه ولی دزدیده شد*°
ببخشید دیر شد بابام گف بریم یه جایی و بیام برا کار رفتیم بعد من دیگه اومدم نوشتم دنبال عکس لباس و پایگاه واینا گشم دیر شد
پایگاه کوچیک تمرین مینجی با سالن ورزشی و اسلحه ها همه تو عکس اسلاید چهار هستن لباس ورزشش هم هس با لباسی که باهاش رف پایگاهش
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متهدیم
#Iranians_love_Jk
۶.۹k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.