𝒑𝒂𝒓𝒕42
𝒑𝒂𝒓𝒕42
حتی نمیتونستم رو تخت بخوابم ....
یهو چم شده .....
بدنم درد میکرد ...
انگار یه چیز سنگین رو دوشمه ....
یه بغض وحشتناک تو گلوم بود ......
جیمین منو دوست داره ....
اون ازم دفاع کرد ....
مراقبم بود و قضاوتم نکرد .....
چرا ؟
با فکر کردن بهش بدنم مور مور میشد ....
((تهیونگ))
کتمو رو مبل پرت کردمو به بابا زنگ زدم ....
ته: سلام بابا .. اره اره حلههه قرارداد و بستیم :) .... اوهوم میدونم ..منم خوشحالم ... فقط خواستم بگم اینجا همه چی مرتبه ... خوش گذشت ؟ حالا حالا اونجا میمونین ؟ ... خیالت راحت مراقبشم اونم هوای منو داره تا وقتی ا/ت هست تو شرکت مشکلی برام پیش نمیاد .... استراحت کن بابا مراقب هم باشین ... شب بخیر ...
قطع کردم ...
به محض قطع کردن به ا/ت زنگ زدم .....
چند ثانیه بوق خورد ...
چرا جواب نمیده
دوباره زنگ زدم .....
دیگه داشتم نگران میشدم که جواب داد ...
ته: الووو ا/تتت .. خوبی؟
+ا...اره ... خواب بودم...
ته: صدات چرا اینجوریه ؟! این ساعت خوابیدی ؟! ا/ت چیشده؟!
+ته خیلی خستم ... شب بخیر
و گوشی رو قطع کرد .....
این چش شده ....
شام خورده ؟!
ناهارم نخورد .....
پوفی کشیدم کتمو برداشتمو از خونه زدم بیرون ....
جلوی در خونشون پارک کردم
چند دفته زنگ زدم ولی درو باز نکرد ....
یه نگاه به دور و ورم کردم کسی نبود ...
دستمو به دیوار قفل کردمو ازش پریدم ....
چند باز زنگ خونه رو زدم بازم جوابی نداد ...
دیگه نگران شده بودم ....
ته: ا/تتتت ... ا/تت باز کن درو .... ا/تتت...
دور حیاطو زدم ...
یکم از پنجره باز بود ...
برای وارد شدن به خونه همین کافی بود .....
چند بار اسمشو صدا زدم ...
سمت اتاق رفتم ....
نبود ...
پتو نامرتب بود ....
یعنی کجاست ؟!
حالش خوب نبود ........
((ا/ت))
پالتومو محکم تر کردمو به قدم زدن ادامه دادم ....
به خیابون که رسیدم منتظر شدم تا ماشین بیاد ......
سوار شدمو ادرسی دادم که خودم ازش مطمئن نبودم .....
حتی نمیتونستم رو تخت بخوابم ....
یهو چم شده .....
بدنم درد میکرد ...
انگار یه چیز سنگین رو دوشمه ....
یه بغض وحشتناک تو گلوم بود ......
جیمین منو دوست داره ....
اون ازم دفاع کرد ....
مراقبم بود و قضاوتم نکرد .....
چرا ؟
با فکر کردن بهش بدنم مور مور میشد ....
((تهیونگ))
کتمو رو مبل پرت کردمو به بابا زنگ زدم ....
ته: سلام بابا .. اره اره حلههه قرارداد و بستیم :) .... اوهوم میدونم ..منم خوشحالم ... فقط خواستم بگم اینجا همه چی مرتبه ... خوش گذشت ؟ حالا حالا اونجا میمونین ؟ ... خیالت راحت مراقبشم اونم هوای منو داره تا وقتی ا/ت هست تو شرکت مشکلی برام پیش نمیاد .... استراحت کن بابا مراقب هم باشین ... شب بخیر ...
قطع کردم ...
به محض قطع کردن به ا/ت زنگ زدم .....
چند ثانیه بوق خورد ...
چرا جواب نمیده
دوباره زنگ زدم .....
دیگه داشتم نگران میشدم که جواب داد ...
ته: الووو ا/تتت .. خوبی؟
+ا...اره ... خواب بودم...
ته: صدات چرا اینجوریه ؟! این ساعت خوابیدی ؟! ا/ت چیشده؟!
+ته خیلی خستم ... شب بخیر
و گوشی رو قطع کرد .....
این چش شده ....
شام خورده ؟!
ناهارم نخورد .....
پوفی کشیدم کتمو برداشتمو از خونه زدم بیرون ....
جلوی در خونشون پارک کردم
چند دفته زنگ زدم ولی درو باز نکرد ....
یه نگاه به دور و ورم کردم کسی نبود ...
دستمو به دیوار قفل کردمو ازش پریدم ....
چند باز زنگ خونه رو زدم بازم جوابی نداد ...
دیگه نگران شده بودم ....
ته: ا/تتتت ... ا/تت باز کن درو .... ا/تتت...
دور حیاطو زدم ...
یکم از پنجره باز بود ...
برای وارد شدن به خونه همین کافی بود .....
چند بار اسمشو صدا زدم ...
سمت اتاق رفتم ....
نبود ...
پتو نامرتب بود ....
یعنی کجاست ؟!
حالش خوب نبود ........
((ا/ت))
پالتومو محکم تر کردمو به قدم زدن ادامه دادم ....
به خیابون که رسیدم منتظر شدم تا ماشین بیاد ......
سوار شدمو ادرسی دادم که خودم ازش مطمئن نبودم .....
۵.۷k
۲۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.