فیک تهیونگ پارت 2
تهیونگ : بنرو دست گرفتم تا منو ببینه که یه دختر خانم با قد متوسط دیدم میاد ستم که فک کنم خودش بود
یئون: شتتتت یعنی اونه؟؟؟ بزار بریم ببینیم چی می شه رفتم سمتش و وایسادم روبروش
تهیونگ : یئون شی؟
یئون: شتتتت صداش گاد بود همین طور داشتم آنالیزش می کردم که دوباره صدام زد
تهیونگ :خانم! بهتر نیست بریم دیگه؟
+ بله بله بریم.. شت باز ریدم آخه من چرا نمی تونم اول آشنایی مون رو گند نزنم فاککک دختر چی میگی ... سوار ماشین شدیم و به سمت خونش حرکت کردیم
یئون : ببخشید مزاحم تون میشما آخه تو کره هیچکسو جز شما نداشتیم قول میدم وقتی دوست پیدا کردم حتما برم
تهیونگ: عا نه چه زحتمی پدرتون انقد برای ما زحمت کشیدن که نمیشه جبرانش کرد با این کارای کوچیک بعد هم خونه داشتن مگه بده؟
+ لبخند ساختگی زدم و شونه هامو بالا انداختم.... راستی تهیونگ شی می تونم یه سوال بپرسم
تهیونگ : آره بپرس منم باید چند تا سوال ازت بپرسم
+ خب راستش شما بابام چجوری آشنا شدین
تهیونگ : عاا این بر میگرده به هشت نه سال پیش وقتی جوون بودم رفتم اصلی ترین شعبه شرکت مون رو برگردونم و اونجا بود که با پدرت آشنا شدم و دست راستم شد و و بعدشم دیگه پدرت برا خودش دمو دستگاه داره هعیییییی کاش هنوز کنارم بود چقد خوب بود وقتی مشکلاتمو حل می کرد و با نونا بهم آرامش می دادن آخه اون زمان تازه پدرمو از دست دادم و اونا شدن خانوادم
+ جالبه ها من شما رو ندیدم و اصلا چیزی یادم نمیاد عین سایه بودین اَه ببخشید نمی دونم چی میگم
تهیونگ : خودمم نمی دونم چی باعث میشد دختر رفیقمو نبینم ولی خب یک اونجا خدمتکاری که به تونه به زبان فرانسوی حرف بزنه برات گرفتم که راحت باشی و دوم اینکه چه خوراکی های بیشتر می خوری و همچنين چه غذا هایی رو اینا رو به خدمتکارا بگو که اذیت نشی
+ بازم از اون لبخندای مسخره زدم و تشکر کردم و نگاهمو دادم به بیرون که ماشین وایساد
تهیونگ : می تونی پیاده شی ^-^
+ چشم درو که باز کردم نگاهمو آوردم بالا و عظمت ساختمون رو که دیدم چشمام از کاسه زد بیرون عین قصرای ایتالیا بود
یئون: شتتتت یعنی اونه؟؟؟ بزار بریم ببینیم چی می شه رفتم سمتش و وایسادم روبروش
تهیونگ : یئون شی؟
یئون: شتتتت صداش گاد بود همین طور داشتم آنالیزش می کردم که دوباره صدام زد
تهیونگ :خانم! بهتر نیست بریم دیگه؟
+ بله بله بریم.. شت باز ریدم آخه من چرا نمی تونم اول آشنایی مون رو گند نزنم فاککک دختر چی میگی ... سوار ماشین شدیم و به سمت خونش حرکت کردیم
یئون : ببخشید مزاحم تون میشما آخه تو کره هیچکسو جز شما نداشتیم قول میدم وقتی دوست پیدا کردم حتما برم
تهیونگ: عا نه چه زحتمی پدرتون انقد برای ما زحمت کشیدن که نمیشه جبرانش کرد با این کارای کوچیک بعد هم خونه داشتن مگه بده؟
+ لبخند ساختگی زدم و شونه هامو بالا انداختم.... راستی تهیونگ شی می تونم یه سوال بپرسم
تهیونگ : آره بپرس منم باید چند تا سوال ازت بپرسم
+ خب راستش شما بابام چجوری آشنا شدین
تهیونگ : عاا این بر میگرده به هشت نه سال پیش وقتی جوون بودم رفتم اصلی ترین شعبه شرکت مون رو برگردونم و اونجا بود که با پدرت آشنا شدم و دست راستم شد و و بعدشم دیگه پدرت برا خودش دمو دستگاه داره هعیییییی کاش هنوز کنارم بود چقد خوب بود وقتی مشکلاتمو حل می کرد و با نونا بهم آرامش می دادن آخه اون زمان تازه پدرمو از دست دادم و اونا شدن خانوادم
+ جالبه ها من شما رو ندیدم و اصلا چیزی یادم نمیاد عین سایه بودین اَه ببخشید نمی دونم چی میگم
تهیونگ : خودمم نمی دونم چی باعث میشد دختر رفیقمو نبینم ولی خب یک اونجا خدمتکاری که به تونه به زبان فرانسوی حرف بزنه برات گرفتم که راحت باشی و دوم اینکه چه خوراکی های بیشتر می خوری و همچنين چه غذا هایی رو اینا رو به خدمتکارا بگو که اذیت نشی
+ بازم از اون لبخندای مسخره زدم و تشکر کردم و نگاهمو دادم به بیرون که ماشین وایساد
تهیونگ : می تونی پیاده شی ^-^
+ چشم درو که باز کردم نگاهمو آوردم بالا و عظمت ساختمون رو که دیدم چشمام از کاسه زد بیرون عین قصرای ایتالیا بود
۲۳.۵k
۱۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.