꙳ همکلاسی غیرتی من ꙳
꙳ همکلاسی غیرتی من ꙳
Part 5
(از زبان ا/ت)
صب بلند شدم دیدم داره برف میاد و منم داره دیرم میشه سری فرم مدرسمو پوشیدم و یه پالتو بلندم پوشیدم و به مامانم گفتم که اونجا یه چیزی می خورم و خدافظی کردمو تا جایی که تونستم دویدم نزدیک مدرسه بودم یهو افتادم و یکی دستمو گرفت و بلندم کرد سرمو که اوردم بالا دیدم جونگ کوک بود
ا/ت ممنو...
تا خواستم حرفی بزنم حرفمو قطع کرد و گفت
جونگ کوک : این جوری سرما می خوری
و شال گردنشو در اورد و نزدیکم شدو داشت برام شا گردنو درست می کرد و منم داشتم به دستاش نگاه می کردم که نفهمیدم چقدر صورت امون نزدیکه همه و با هم صورتامون اوردیم بالا و انقدر صورتش نزدیکم بود نقشای گرمش بهم می خرد که یهو...
(از زبان جونگ کوک)
نا خدا گاه لبشو سری یه مک زدم و ازش جدا شدمو دستشو گرفتم و گفت دیرمون میشه و با هم دویدیم
ا/ت : هی وایسا اروم تر وقتی رسیدیم توی حیاط مدرسه یونا و جیمین دیدم
و براشون دست تکون دادیم
یونا : جیمین شی من اینجوری فک می کنم یا این دوتا واقعا یه حسی به هم دارن؟
جیمین : منم نمی دونم
حمایت...... 💜؟
Part 5
(از زبان ا/ت)
صب بلند شدم دیدم داره برف میاد و منم داره دیرم میشه سری فرم مدرسمو پوشیدم و یه پالتو بلندم پوشیدم و به مامانم گفتم که اونجا یه چیزی می خورم و خدافظی کردمو تا جایی که تونستم دویدم نزدیک مدرسه بودم یهو افتادم و یکی دستمو گرفت و بلندم کرد سرمو که اوردم بالا دیدم جونگ کوک بود
ا/ت ممنو...
تا خواستم حرفی بزنم حرفمو قطع کرد و گفت
جونگ کوک : این جوری سرما می خوری
و شال گردنشو در اورد و نزدیکم شدو داشت برام شا گردنو درست می کرد و منم داشتم به دستاش نگاه می کردم که نفهمیدم چقدر صورت امون نزدیکه همه و با هم صورتامون اوردیم بالا و انقدر صورتش نزدیکم بود نقشای گرمش بهم می خرد که یهو...
(از زبان جونگ کوک)
نا خدا گاه لبشو سری یه مک زدم و ازش جدا شدمو دستشو گرفتم و گفت دیرمون میشه و با هم دویدیم
ا/ت : هی وایسا اروم تر وقتی رسیدیم توی حیاط مدرسه یونا و جیمین دیدم
و براشون دست تکون دادیم
یونا : جیمین شی من اینجوری فک می کنم یا این دوتا واقعا یه حسی به هم دارن؟
جیمین : منم نمی دونم
حمایت...... 💜؟
۱۱.۸k
۲۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.