"کتابخانه عشق"
"کتابخانه عشق"
part:⁶
مادر یونا:یوری دختر پنج ماهه همسایه جدیدمون
با خودم گفتم...همسایه جدید؟چرا باید تهیونگ یادم بیفته...بیخیال
یونا:باشه الان میام
تقریباً بعد از یک ربع اومدم دم در داشتم صورتم رو با حوله خشک میکردم
یونا:سلام...خب این کوچولو کج..
که وقتی حولمو از صورتم کشیدم کنار با چهره تهیونگ مواجه شدم هردو تعجب کرده بودیم و با تعجب گفتیم
تهیونگ و یونا:تو؟!
تو ذهن هردوشون این سوال پیچیده بود که این اینجا چیکار میکنه
مادر تهیونگ: ظاهراً همدیگه رو میشناسید!
یونا:خیر من آدمای بیشعور رو نمیشناسم
تهیونگ:به من میگی بیشعور...؟!اصلا میدونی بیشعور کیه؟
یونا: آره خود جنابعالیتون
مادر یونا:خب..ما دیگه میریم
یونا:خیلی ببخشید بچه ۵ ماهه که میگفتید این دراز بی مصرفه؟
مادر یونا:دخترم ادبت...
مامانش خنده ای کرد و گفت
مادر تهیونگ:نه این یکیه و ت...
چشماش رو درشت کرد و گفت
تهیونگ:مامان
مامان تهیونگ:یعنی یوجین برای اینکه حوصلش سر نره گفتم بیاد باهم از بچه نگهداری کنید
یونا:باشه...خداحافظ
بعد از خداحافظی در رو بستم روی مبل دراز کشیده بود و سرش تو گوشی بود
یونا:هی اینجا خونه بابات نیست که اینقدر راحت دراز کشیدی
تهیونگ:شایدم هست
روشو ازم برگردوند
چشم غره ای رفتم و رفتم پیش یوری...داشتم باهاش بازی میکردم
تهیونگ که متوجه بازی کردن من با یوری شد کنجکاو بود نگاهشون کنه برگشت و داشت میدیدشون و لبخند به لبش نشسته بود که چیزی مانعش شد
تهیونگ:یوری از اینجور دلقک بازی ها بدش میاد
یونا:واسه همینه که از خنده غش کرده؟
پا شد اومد پیشم نشست
تهیونگ:بده ببینم بلد نیستی بچه نگه داری
یونا:هی ولش کن
تهیونگ:آبجی خودمه بده
یونا:نه نمیدم
تهیونگ:گفتم بده
یونا:مگه عروسکه؟..الان دست و پاهاش از جاش درمیان ولش کن
تهیونگ:نه اینطور نمیشه
یونا: مگه تا حالا چند تا بچه بزرگ کردی
تهیونگ:خود تو رو من بزرگ کردم پس ولش کن
یونا:آها پس من چند سالمه
تهیونگ:فکر کنم اندازه مامان بزرگِ بابام
یونا:هی دلت میخواد بمیری؟
تهیونگ:هنوز واسه مرگ زودمه
همش اون یوری رو میکشید سمتش ولی من هم کم نمیاوردم و خواهرش رو سمت خودم میکشیدم که آخر سر گریه کرد
یونا:بلاخره راضی شدی؟
با ترس گفت
تهیونگ:وای خدا
یونا: چیه
تهیونگ:یوری اگه گریه کنه نمیشه ساکتش کرد
یونا:پس الان چیکار کنیم!!
ادامه دارد...
مایل به حمایت؟
بعد یک یا دو ساعت پست شدن پارت تو چنل روبیکا تو پیج ویسگون همون پارت رو میذارم پس برای زودتر خوندن فیک تو چنل روبیکام عضو شین!
لینک چنل روبیکام:
https://rubika.ir/fake_novel_bts
#فیک_بی_تی_اس #فیک #بی_تی_اس #تهیونگ #جونگکوک #جین #جیمین #جیهوپ #نامجون #شوگا
part:⁶
مادر یونا:یوری دختر پنج ماهه همسایه جدیدمون
با خودم گفتم...همسایه جدید؟چرا باید تهیونگ یادم بیفته...بیخیال
یونا:باشه الان میام
تقریباً بعد از یک ربع اومدم دم در داشتم صورتم رو با حوله خشک میکردم
یونا:سلام...خب این کوچولو کج..
که وقتی حولمو از صورتم کشیدم کنار با چهره تهیونگ مواجه شدم هردو تعجب کرده بودیم و با تعجب گفتیم
تهیونگ و یونا:تو؟!
تو ذهن هردوشون این سوال پیچیده بود که این اینجا چیکار میکنه
مادر تهیونگ: ظاهراً همدیگه رو میشناسید!
یونا:خیر من آدمای بیشعور رو نمیشناسم
تهیونگ:به من میگی بیشعور...؟!اصلا میدونی بیشعور کیه؟
یونا: آره خود جنابعالیتون
مادر یونا:خب..ما دیگه میریم
یونا:خیلی ببخشید بچه ۵ ماهه که میگفتید این دراز بی مصرفه؟
مادر یونا:دخترم ادبت...
مامانش خنده ای کرد و گفت
مادر تهیونگ:نه این یکیه و ت...
چشماش رو درشت کرد و گفت
تهیونگ:مامان
مامان تهیونگ:یعنی یوجین برای اینکه حوصلش سر نره گفتم بیاد باهم از بچه نگهداری کنید
یونا:باشه...خداحافظ
بعد از خداحافظی در رو بستم روی مبل دراز کشیده بود و سرش تو گوشی بود
یونا:هی اینجا خونه بابات نیست که اینقدر راحت دراز کشیدی
تهیونگ:شایدم هست
روشو ازم برگردوند
چشم غره ای رفتم و رفتم پیش یوری...داشتم باهاش بازی میکردم
تهیونگ که متوجه بازی کردن من با یوری شد کنجکاو بود نگاهشون کنه برگشت و داشت میدیدشون و لبخند به لبش نشسته بود که چیزی مانعش شد
تهیونگ:یوری از اینجور دلقک بازی ها بدش میاد
یونا:واسه همینه که از خنده غش کرده؟
پا شد اومد پیشم نشست
تهیونگ:بده ببینم بلد نیستی بچه نگه داری
یونا:هی ولش کن
تهیونگ:آبجی خودمه بده
یونا:نه نمیدم
تهیونگ:گفتم بده
یونا:مگه عروسکه؟..الان دست و پاهاش از جاش درمیان ولش کن
تهیونگ:نه اینطور نمیشه
یونا: مگه تا حالا چند تا بچه بزرگ کردی
تهیونگ:خود تو رو من بزرگ کردم پس ولش کن
یونا:آها پس من چند سالمه
تهیونگ:فکر کنم اندازه مامان بزرگِ بابام
یونا:هی دلت میخواد بمیری؟
تهیونگ:هنوز واسه مرگ زودمه
همش اون یوری رو میکشید سمتش ولی من هم کم نمیاوردم و خواهرش رو سمت خودم میکشیدم که آخر سر گریه کرد
یونا:بلاخره راضی شدی؟
با ترس گفت
تهیونگ:وای خدا
یونا: چیه
تهیونگ:یوری اگه گریه کنه نمیشه ساکتش کرد
یونا:پس الان چیکار کنیم!!
ادامه دارد...
مایل به حمایت؟
بعد یک یا دو ساعت پست شدن پارت تو چنل روبیکا تو پیج ویسگون همون پارت رو میذارم پس برای زودتر خوندن فیک تو چنل روبیکام عضو شین!
لینک چنل روبیکام:
https://rubika.ir/fake_novel_bts
#فیک_بی_تی_اس #فیک #بی_تی_اس #تهیونگ #جونگکوک #جین #جیمین #جیهوپ #نامجون #شوگا
۴.۶k
۰۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.